کلمه جو
صفحه اصلی

کوازه

فرهنگ فارسی

چوبی که خر و گاو بدان رانند . این معنی با کاف فارسی است .

لغت نامه دهخدا

کوازه. [ ک َ زَ / زِ ] ( اِ ) به معنی اول کواز است که تنگ مسافران باشد. ( برهان ). به معنی کوزه ای است سرتنگ که مسافران برای خوردن آب با خود دارند. ( آنندراج ). تنگ آبخوری گردن کوتاه مسافران. ( ناظم الاطباء ). مصحف کرازه است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کرازه و کراز شود. || کشکول چوبین. ( انجمن آرا ). کچکول چوبین. ( آنندراج ) :
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با کوازه چوبین همی روم.
فاخری ( از آنندراج ).

کوازه. [ ک ُ زَ / زِ ] ( اِ ) تخم مرغ نیم پخته و معرب آن جوازق است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رشیدی صحیح این کلمه را «گوازه » می داند و معرب آن جوازق مؤید این قول است. ( حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به معنی آخر کواژه شود.
- کوازه کردن خایه ؛ نیم بند کردن تخم مرغ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کوازه. [ ک ِ زَ / زِ ] ( اِ ) چوبی که خر و گاو بدان رانند. ( برهان ). این معنی با کاف فارسی است. ( آنندراج ). صحیح گَوازه است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). و رجوع به گوازه شود.

کوازه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی اول کواز است که تنگ مسافران باشد. (برهان ). به معنی کوزه ای است سرتنگ که مسافران برای خوردن آب با خود دارند. (آنندراج ). تنگ آبخوری گردن کوتاه مسافران . (ناظم الاطباء). مصحف کرازه است . (حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کرازه و کراز شود. || کشکول چوبین . (انجمن آرا). کچکول چوبین . (آنندراج ) :
با نعمت تمام به درگاهت آمدم
امروز با کوازه ٔ چوبین همی روم .

فاخری (از آنندراج ).



کوازه . [ ک ِ زَ / زِ ] (اِ) چوبی که خر و گاو بدان رانند. (برهان ). این معنی با کاف فارسی است . (آنندراج ). صحیح گَوازه است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رجوع به گوازه شود.


کوازه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ) تخم مرغ نیم پخته و معرب آن جوازق است . (برهان ) (ناظم الاطباء). رشیدی صحیح این کلمه را «گوازه » می داند و معرب آن جوازق مؤید این قول است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به معنی آخر کواژه شود.
- کوازه کردن خایه ؛ نیم بند کردن تخم مرغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).



کلمات دیگر: