دارادار نمودن حق کسی را
مدالکه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( مدالکة ) مدالکة. [ م ُ ل َ ک َ ]( ع مص ) دارادار نمودن حق کسی را. ( از منتهی الارب ). حق کسی مدافعت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). مماطلة کردن. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). فهو مدالک. || الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. ( از متن اللغة ).
مدالکة. [ م ُ ل َ ک َ ](ع مص ) دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب ). حق کسی مدافعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مماطلة کردن . (متن اللغة) (اقرب الموارد). فهو مدالک . || الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغة).
کلمات دیگر: