مدارات
مدالات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مدالات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مدارات . رفق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مدالاة شود.
مدالات. [ م ُ ] ( ع اِمص ) مدارات. رفق. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مدالاة شود.
مدالاة. [ م ُ ] ( ع مص ) نرمی و مدارا کردن با کسی. ( منتهی الارب ). رفق و مدارا کردن با کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || دوا کردن. مداوا نمودن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دَلْوْ شود.
مدالاة. [ م ُ ] ( ع مص ) نرمی و مدارا کردن با کسی. ( منتهی الارب ). رفق و مدارا کردن با کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || دوا کردن. مداوا نمودن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دَلْوْ شود.
کلمات دیگر: