حیله گری . مکاری . مکر بازی . حالت و صفت کهنه فعله .
کهنه فعلگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کهنه فعلگی. [ ک ُ ن َ / ن ِ ف َ ل َ / ل ِ ] ( حامص مرکب ) حیله گری. مکاری. مکربازی. حالت و صفت کهنه فعله :
در عشق می گذارم از تو بنای کاری
گر کهنه فعلگی را گردون نهد کناری.
در عشق می گذارم از تو بنای کاری
گر کهنه فعلگی را گردون نهد کناری.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
رجوع به کهنه فعله شود.کلمات دیگر: