که تازه قلم بدست گرفته است ٠ که تازه نوشتن آموخته ٠
نو قلم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نوقلم. [ ن َ / نُو ق َ ل َ ] ( ص مرکب ) که تازه قلم به دست گرفته است. که تازه نوشتن آموخته :
بسپار مرا به عهدش امروز
کاو نوقلم است و من نوآموز.
بسپار مرا به عهدش امروز
کاو نوقلم است و من نوآموز.
نظامی.
کلمات دیگر: