مرافقت
مداملت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مداملت. [ م ُ م َ ل َ ] ( از ع اِمص ) مدارات. مرافقت. ( یادداشت مؤلف ). مداملة. رجوع به مداملة شود.
مداملة. [ م ُ م َ ل َ ] ( ع مص ) مداراکردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مدارا کردن با کسی به قصد اصلاح فیمابین. ( از متن اللغة ).
مداملة. [ م ُ م َ ل َ ] ( ع مص ) مداراکردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مدارا کردن با کسی به قصد اصلاح فیمابین. ( از متن اللغة ).
مداملت . [ م ُ م َ ل َ ] (از ع اِمص ) مدارات . مرافقت . (یادداشت مؤلف ). مداملة. رجوع به مداملة شود.
کلمات دیگر: