خان عبدالغفار خان (۱۸۹۰ -۲۰ ژانویه ۱۹۸۸) یکی از رهبران مسلمان افغان در هند) و از همراهان ماهاتما گاندی در جنبش استقلال هند بود که به دلیل فعالیت های غیر خشونت آمیزش در برابر استعمار انگلیس شهره است.
خان عبدالغفار خان (۱۸۹۰ - ۲۰ ژانویه ۱۹۸۸) (به زبان پشتو: خان عبدالغفار خان، به زبان اردو: خان عبدالغفار خان)، همچنین به فخر افغان نیز معروف است (اردو: فخر افغان، "افتخار افغان") و باچا خان (پشتو: باچا خان، "پادشاه سران")، پاچا خان پادشاه خان، یکی از فعالان آزادی و استقلال پشتون بود. او یک رهبر سیاسی و معنوی شناخته شده برای مخالفت مسالمت آمیز با راج بریتانیایی در هند بریتانیایی، و تمام عمر خود صلح طلب و مسلمان بود. یکی از دوستان نزدیک مهاتما گاندی بود، به طوری که توسط هندی ها باچا خان، "مرز گاندی" نامیده می شد. و او را بالاتر از کاندی میدانند.باچا خان، در سال۱۹۱۰، یک مدرسه¬ی مسجد در زادگاه خویش اوتمانزای، افتتاح کرد، و در سال ۱۹۱۱ به جنبش آزادی حاجی صاحب تورنگزایی پیوست. با این حال در سال ۱۹۱۵، مقامات بریتانیایی مدرسهٔ مسجد وی را ممنوع اعلام کردند. پس از شاهد شکست های مکرر شورش علیه راج بریتانیایی، باچا خان تصمیم گرفت که فعالیت های اجتماعی و اصلاحات برای پشتون¬ها بیشتر مفید خواهد بود. این امر منجر به تشکیل انجمن اصلاح افغان (" انجمن اصلاح افغان") در سال ۱۹۲۱، و جنبش نوپای پشتون جرگه ("مجمع پشتون") در سال ۱۹۲۷ شد.پس از بازگشت باچا خان از حج در ماه مه سال ۱۹۲۸، ماهنامه سیاسی با نام پکستون به زبان پشتو منتشر کرد. در نهایت، در نوامبر ۱۹۲۹، باچا خان جنبش خدمتگران خدا ("بندگان خدا") به راه انداخت که این موفقیت توسط امپراتوری بریتانیا سرکوب شد. او و طرفدارانش مانند جنبش استقلال هند خیلی رنج بردند.باچا خان در سال ۱۹۶۲، زندانی بین المللی عقیدتی سال شناخته شد. در سال ۱۹۸۷، او برای اولین بار به عنوان یک غیر هندی جایزه بهارات رنتا ( بالاترین جایزه غیرنظامی هند) را از آن خود کرد. باچا خان مبارز آزادی خواه مهم، یک قهرمان ملی پشتون و یکی از چهره های کلیدی ناسیونالیسم پشتون بود.باچا خان به شدت مخالف تقاضای جمع مسلمانان هند برای جداسازی هند بود. هنگامی که کنگره ملی هند طرح تقسیم بندی را بدون مشورت با رهبران گروه خدمتگزاران خدا اعلام کرد، او بسیار احساس ناراحتی کرد و گفت: "شما ما را جلوی گرگ پرتاب کردید".پس از تقسیم بندی، باچا خان متعهد وفاداری به پاکستان و خواستار یک واحد اداری مستقل "پشتون" در داخل کشور شد، اما او مدام توسط دولت پاکستان در بین سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۵۴ دستگیر شد، و در سال ۱۹۵۶ بخاطر مخالفت برای طرح واحد که حکومت اعلام کرد که منجر به ادغام استان غرب پنجاب، سند، استان مرزی شمال غرب و بلوچستان با اداره غرب پاکستان می شد، دستگیر شد.باچا خان نیز بسیاری از دهه۱۹۶۰ و۱۹۷۰ یا در زندان یا در تبعید به سر برد. قبل از مرگ او در سال ۱۹۸۸ در پیشاور تحت بازداشت خانگی بود که پس از مرگ وی به وصیت خودش، او را در خانه خود در جلال آباد، افغانستان به خاک سپردند. ده ها هزار نفر از مردم عزادار در مراسم تشییع جنازه او، راهپیمایی از طریق گذرگاه خیبر از پشاور به جلال آباد، شرکت کردند اگر چه آن راهپیمایی توسط انفجار دو بمب به کشته شدن ۱۵ نفر منجر شد. با وجود مبارزه سنگین در آن زمان، هر دو طرف از جنگ شوروی در افغانستان، ارتش کمونیستی و مجاهدین، آتـش بـس اعلام کردند تا با این کار اجازه دهند تا دفن او شود.
غفار خان در یک خانواده مسالمت آمیز و مرفه از اوتمنزای، در دره پیشاور بریتانیای هند متولد شد. پدرش، بهرام خان، صاحب یک زمین در منطقه هشتنگر بود. غفار پسر دوم بهرام به مدرسه بریتانیایی مأموریت ادوارد رفت از آنجایی که تنها این مدرسه به طور کامل دانش آموز میذیرفت چون توسط مبلغان اجرا شده بود. در مدرسه غفار جوان درس خود را به خوبی انجام داد و از مربی خود ریورند ویگرام برای نشان دادن اهمیت آموزش و پرورش در خدمت به جامعه الهام گرفت. به او در ده سالگی و سال آخر خود از دبیرستان توسط یک کمیسیون بسیار معتبر در راهنماهای نخبگان، شرکت به عنوان سربازان پشتون راج بریتانیا ارائه شد. غفار جوان در این کمیسیون به عنوان افسران درجه دوم حتی در کشور خود برگزیده شد. او تصمیم گرفت مطالعات عالی دانشگاهی را ادامه دهد و به توصیه مربی خود ریورند ویگرام، همراه برادر خود دکتر خان صاحب، به تحصیل در لندن مشغول شود. یک موقعیت در دانشگاه علیگره مسلمان به وجود آمد، او در نهایت اجازه پدرش را دریافت کرد، اما مادر غفار تمایلی به از دست دادن فرهنگ و مذهب پسرش در لندن نبود. بنابراین غفار به کار بر روی زمین های پدرش شروع کرد در حالی که تلاش می کرد تشخیص دهد چه کاری برای زندگی او بهتر است.در پاسخ به عدم توانایی خود برای ادامه تحصیل، غفار خان برگشت و کمک به دیگران را شروع کرد. مانند بسیاری از مناطق جهان، اهمیت استراتژیک استان مرزی شمال غرب که به تازگی شکل گرفته (در حال حاضر خیبر پختونخوا پاکستان) به عنوان یک موقعیت برای راج بریتانیا از نفوذ روسیه، و علاوه بر آن سود کمی برای ساکنان آنجا در بر داشت. ظلم و ستم از بریتانیا، سرکوب مراجع دینی، و خشونت و انتقام گیری فرهنگ باستانی، غفار را بر آن داشت که برای خدمت و بالا بردن سطح دانش مردان و زنان سعی و تلاش خود را شروع کند. در سن ۲۰ سالگی، غفار اولین مدرسه خود را در یوتزای افتتاح کرد. این یک موفقیت مقطعی بود و او چندی بعد به یک دایره بزرگتر از اصلاح طلبان فکر دعوت شد.
در حالی که او بسیار با مخالفت و مشکلات شخصی مواجه بود، غفار خان مدام کار می کرد و خستگی ناپذیر بود که به سازماندهی و بالا بردن سطح آگاهی پشتون برسد. او بین سال های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۸ به ۵۰۰ روستا در تمام بخشی¬های ولسوالی خیبر پختونخوا بازدید کرد. در این فعالیت عجیب بود که او به عنوان پادشاه (باچا) خان (پادشاه ستاد) شناخته شد. او برای اولین بار در سال ۱۹۱۲ با مهراکاندا دختر یار محمد خان از قبیله محمدزی از روستای رزار از توابع یوتمنزای ازدواج کرد. آن ها در سال ۱۹۱۳ صاحب یک فرزند پسر شدند، عبدالغنی خان، که به یک هنرمند و شاعر برجسته تبدیل شد. بعد از آن یک فرزند پسر دیگر به نام عبدالولی خان (۱۷ ژانویه ۱۹۱۷) و یک فرزند دختر به نام ساردارو نیز به دنیا آمدند. مهراکاندا در هنگام آنفلوآنزای اپیدمی در سال ۱۹۱۸ درگذشت. در سال ۱۹۲۰، عبدالغفار خان دوباره ازدواج کرد، همسر جدید او، نامباتا، دخترعموی همسر اول خود و دختر سلطان محمد خان از اهالی رازر بود. او برای غفار یک دختر به نام مهر تاج (۲۵ مه ۱۹۲۱ الی ۲۹ آوریل ۲۰۱۲)، و یک پسر به نام عبدالعلی خان (۲۰ اوت ۱۹۲۲ الی ۱۹ فوریه ۱۹۹۷) به دنیا آورد. متأسفانه، در سال ۱۹۲۶ نامبادا خیلی زود به علت سقوط از پله های آپارتمان محل اقامت، در اورشلیم درگذشت. در این زمان، هدف غفار خان تشکیل یک هند متحد، مستقل، سکولار بود. برای رسیدن به این منظور، او خدای خدمتگر("بندگان خدا")، که معمولاً با "پیراهن قرمز" (سرخ پوش) شناخته می¬شدند، در طول دهه ۱۹۲۰ تأسیس کرد. خدای خدمتگر بر اساس باور قوی و مفهومی گاندی که همان ساتیاگراها بود، تشکیل شد. یک شکل خشونت پرهیزی که در ابتدای تأسیس نیز روی همین موضوع قسم یاد کرد. او در جمع اعضای اعضای آن گفت: "من می خواهم به شما سلاح هایی بدهم که پلیس و ارتش قادر نخواهد بود در مقابل آن ها ایستادگی کند. این سلاح پیامبر است، اما شما از آن آگاه نیستید. آن سلاح صبر و عدالت است. هیچ قدرتی روی زمین نمی¬تواند در برابر آن ایستادگی کند.
خان عبدالغفار خان (۱۸۹۰ - ۲۰ ژانویه ۱۹۸۸) (به زبان پشتو: خان عبدالغفار خان، به زبان اردو: خان عبدالغفار خان)، همچنین به فخر افغان نیز معروف است (اردو: فخر افغان، "افتخار افغان") و باچا خان (پشتو: باچا خان، "پادشاه سران")، پاچا خان پادشاه خان، یکی از فعالان آزادی و استقلال پشتون بود. او یک رهبر سیاسی و معنوی شناخته شده برای مخالفت مسالمت آمیز با راج بریتانیایی در هند بریتانیایی، و تمام عمر خود صلح طلب و مسلمان بود. یکی از دوستان نزدیک مهاتما گاندی بود، به طوری که توسط هندی ها باچا خان، "مرز گاندی" نامیده می شد. و او را بالاتر از کاندی میدانند.باچا خان، در سال۱۹۱۰، یک مدرسه¬ی مسجد در زادگاه خویش اوتمانزای، افتتاح کرد، و در سال ۱۹۱۱ به جنبش آزادی حاجی صاحب تورنگزایی پیوست. با این حال در سال ۱۹۱۵، مقامات بریتانیایی مدرسهٔ مسجد وی را ممنوع اعلام کردند. پس از شاهد شکست های مکرر شورش علیه راج بریتانیایی، باچا خان تصمیم گرفت که فعالیت های اجتماعی و اصلاحات برای پشتون¬ها بیشتر مفید خواهد بود. این امر منجر به تشکیل انجمن اصلاح افغان (" انجمن اصلاح افغان") در سال ۱۹۲۱، و جنبش نوپای پشتون جرگه ("مجمع پشتون") در سال ۱۹۲۷ شد.پس از بازگشت باچا خان از حج در ماه مه سال ۱۹۲۸، ماهنامه سیاسی با نام پکستون به زبان پشتو منتشر کرد. در نهایت، در نوامبر ۱۹۲۹، باچا خان جنبش خدمتگران خدا ("بندگان خدا") به راه انداخت که این موفقیت توسط امپراتوری بریتانیا سرکوب شد. او و طرفدارانش مانند جنبش استقلال هند خیلی رنج بردند.باچا خان در سال ۱۹۶۲، زندانی بین المللی عقیدتی سال شناخته شد. در سال ۱۹۸۷، او برای اولین بار به عنوان یک غیر هندی جایزه بهارات رنتا ( بالاترین جایزه غیرنظامی هند) را از آن خود کرد. باچا خان مبارز آزادی خواه مهم، یک قهرمان ملی پشتون و یکی از چهره های کلیدی ناسیونالیسم پشتون بود.باچا خان به شدت مخالف تقاضای جمع مسلمانان هند برای جداسازی هند بود. هنگامی که کنگره ملی هند طرح تقسیم بندی را بدون مشورت با رهبران گروه خدمتگزاران خدا اعلام کرد، او بسیار احساس ناراحتی کرد و گفت: "شما ما را جلوی گرگ پرتاب کردید".پس از تقسیم بندی، باچا خان متعهد وفاداری به پاکستان و خواستار یک واحد اداری مستقل "پشتون" در داخل کشور شد، اما او مدام توسط دولت پاکستان در بین سال های ۱۹۴۸ و ۱۹۵۴ دستگیر شد، و در سال ۱۹۵۶ بخاطر مخالفت برای طرح واحد که حکومت اعلام کرد که منجر به ادغام استان غرب پنجاب، سند، استان مرزی شمال غرب و بلوچستان با اداره غرب پاکستان می شد، دستگیر شد.باچا خان نیز بسیاری از دهه۱۹۶۰ و۱۹۷۰ یا در زندان یا در تبعید به سر برد. قبل از مرگ او در سال ۱۹۸۸ در پیشاور تحت بازداشت خانگی بود که پس از مرگ وی به وصیت خودش، او را در خانه خود در جلال آباد، افغانستان به خاک سپردند. ده ها هزار نفر از مردم عزادار در مراسم تشییع جنازه او، راهپیمایی از طریق گذرگاه خیبر از پشاور به جلال آباد، شرکت کردند اگر چه آن راهپیمایی توسط انفجار دو بمب به کشته شدن ۱۵ نفر منجر شد. با وجود مبارزه سنگین در آن زمان، هر دو طرف از جنگ شوروی در افغانستان، ارتش کمونیستی و مجاهدین، آتـش بـس اعلام کردند تا با این کار اجازه دهند تا دفن او شود.
غفار خان در یک خانواده مسالمت آمیز و مرفه از اوتمنزای، در دره پیشاور بریتانیای هند متولد شد. پدرش، بهرام خان، صاحب یک زمین در منطقه هشتنگر بود. غفار پسر دوم بهرام به مدرسه بریتانیایی مأموریت ادوارد رفت از آنجایی که تنها این مدرسه به طور کامل دانش آموز میذیرفت چون توسط مبلغان اجرا شده بود. در مدرسه غفار جوان درس خود را به خوبی انجام داد و از مربی خود ریورند ویگرام برای نشان دادن اهمیت آموزش و پرورش در خدمت به جامعه الهام گرفت. به او در ده سالگی و سال آخر خود از دبیرستان توسط یک کمیسیون بسیار معتبر در راهنماهای نخبگان، شرکت به عنوان سربازان پشتون راج بریتانیا ارائه شد. غفار جوان در این کمیسیون به عنوان افسران درجه دوم حتی در کشور خود برگزیده شد. او تصمیم گرفت مطالعات عالی دانشگاهی را ادامه دهد و به توصیه مربی خود ریورند ویگرام، همراه برادر خود دکتر خان صاحب، به تحصیل در لندن مشغول شود. یک موقعیت در دانشگاه علیگره مسلمان به وجود آمد، او در نهایت اجازه پدرش را دریافت کرد، اما مادر غفار تمایلی به از دست دادن فرهنگ و مذهب پسرش در لندن نبود. بنابراین غفار به کار بر روی زمین های پدرش شروع کرد در حالی که تلاش می کرد تشخیص دهد چه کاری برای زندگی او بهتر است.در پاسخ به عدم توانایی خود برای ادامه تحصیل، غفار خان برگشت و کمک به دیگران را شروع کرد. مانند بسیاری از مناطق جهان، اهمیت استراتژیک استان مرزی شمال غرب که به تازگی شکل گرفته (در حال حاضر خیبر پختونخوا پاکستان) به عنوان یک موقعیت برای راج بریتانیا از نفوذ روسیه، و علاوه بر آن سود کمی برای ساکنان آنجا در بر داشت. ظلم و ستم از بریتانیا، سرکوب مراجع دینی، و خشونت و انتقام گیری فرهنگ باستانی، غفار را بر آن داشت که برای خدمت و بالا بردن سطح دانش مردان و زنان سعی و تلاش خود را شروع کند. در سن ۲۰ سالگی، غفار اولین مدرسه خود را در یوتزای افتتاح کرد. این یک موفقیت مقطعی بود و او چندی بعد به یک دایره بزرگتر از اصلاح طلبان فکر دعوت شد.
در حالی که او بسیار با مخالفت و مشکلات شخصی مواجه بود، غفار خان مدام کار می کرد و خستگی ناپذیر بود که به سازماندهی و بالا بردن سطح آگاهی پشتون برسد. او بین سال های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۸ به ۵۰۰ روستا در تمام بخشی¬های ولسوالی خیبر پختونخوا بازدید کرد. در این فعالیت عجیب بود که او به عنوان پادشاه (باچا) خان (پادشاه ستاد) شناخته شد. او برای اولین بار در سال ۱۹۱۲ با مهراکاندا دختر یار محمد خان از قبیله محمدزی از روستای رزار از توابع یوتمنزای ازدواج کرد. آن ها در سال ۱۹۱۳ صاحب یک فرزند پسر شدند، عبدالغنی خان، که به یک هنرمند و شاعر برجسته تبدیل شد. بعد از آن یک فرزند پسر دیگر به نام عبدالولی خان (۱۷ ژانویه ۱۹۱۷) و یک فرزند دختر به نام ساردارو نیز به دنیا آمدند. مهراکاندا در هنگام آنفلوآنزای اپیدمی در سال ۱۹۱۸ درگذشت. در سال ۱۹۲۰، عبدالغفار خان دوباره ازدواج کرد، همسر جدید او، نامباتا، دخترعموی همسر اول خود و دختر سلطان محمد خان از اهالی رازر بود. او برای غفار یک دختر به نام مهر تاج (۲۵ مه ۱۹۲۱ الی ۲۹ آوریل ۲۰۱۲)، و یک پسر به نام عبدالعلی خان (۲۰ اوت ۱۹۲۲ الی ۱۹ فوریه ۱۹۹۷) به دنیا آورد. متأسفانه، در سال ۱۹۲۶ نامبادا خیلی زود به علت سقوط از پله های آپارتمان محل اقامت، در اورشلیم درگذشت. در این زمان، هدف غفار خان تشکیل یک هند متحد، مستقل، سکولار بود. برای رسیدن به این منظور، او خدای خدمتگر("بندگان خدا")، که معمولاً با "پیراهن قرمز" (سرخ پوش) شناخته می¬شدند، در طول دهه ۱۹۲۰ تأسیس کرد. خدای خدمتگر بر اساس باور قوی و مفهومی گاندی که همان ساتیاگراها بود، تشکیل شد. یک شکل خشونت پرهیزی که در ابتدای تأسیس نیز روی همین موضوع قسم یاد کرد. او در جمع اعضای اعضای آن گفت: "من می خواهم به شما سلاح هایی بدهم که پلیس و ارتش قادر نخواهد بود در مقابل آن ها ایستادگی کند. این سلاح پیامبر است، اما شما از آن آگاه نیستید. آن سلاح صبر و عدالت است. هیچ قدرتی روی زمین نمی¬تواند در برابر آن ایستادگی کند.
wiki: خان عبدالغفار خان