دارنده موی عنبر مانند دارنده مویی بخوشبویی عنبر
عنبر موی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عنبرموی. [ عَم ْ ب َ ] ( ص مرکب ) دارنده موی عنبرمانند. دارنده مویی به خوشبویی عنبر : کنیزکی را دید باجمال ، زیبادلال ، عنبرموی. ( سندبادنامه ص 138 ).
نگارین روی شیرین خوی عنبرموی سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی.
نگارین روی شیرین خوی عنبرموی سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی.
سعدی.
کلمات دیگر: