آنکه کوشش بیهوده می کند نامراد و محروم .
ریش کن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ریش کن. [ ک َ ] ( نف مرکب ) آنکه کوشش بیهوده می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نامراد و محروم. ( ناظم الاطباء ) :
از هر کنار مشرق عرض تجلی اش
مه ریش کن برآمد و خور ریشخند شد.
از هر کنار مشرق عرض تجلی اش
مه ریش کن برآمد و خور ریشخند شد.
زلالی خوانساری ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: