به معنی دل نهاده شده از عالم پیشنهاد که به معنی پیش نهاده شده است .
دل نهاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دل نهاد. [ دِ ن ِ / ن َ ] ( ن مف مرکب ) دل نهاده شده. از عالم ( از قبیل ) پیشنهاد که به معنی پیش نهاده شده است. ( آنندراج ). توجه. دقت. مواظبت. ( ناظم الاطباء ). || دل نهاده. دلبسته. تسلیم. پذیرا :
دل نهاد قفس جسم نمی شد صائب
دل سرگشته اگر راه بجایی می داشت.
دل نهاد زخم بی مرهم بسان مجمرم.
دلی به کعبه نبندم که دل نهاد بتم.
دل نهاد قفس جسم نمی شد صائب
دل سرگشته اگر راه بجایی می داشت.
صائب ( از آنندراج ).
بسته ام چشم امید از مهربانیهای خلق دل نهاد زخم بی مرهم بسان مجمرم.
کلیم ( از آنندراج ).
به ظاهر ارچه رود بر زبان حکایت حج دلی به کعبه نبندم که دل نهاد بتم.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
تا صلاحدید آن حضرت نباشد اعتباری را نمی شاید و مردم هم دل نهاد نمی شوند. ( علامی شیخ ابوالفضل از آنندراج ).کلمات دیگر: