کلمه جو
صفحه اصلی

ریشار

لغت نامه دهخدا

ریشار. ( اِخ ) ( خان ) ژول. وی از فرانسویانی است که در خدمت دولت ایران بود ( متولد فرانسه 1816 م. متوفای تهران 1891 م ). او در دربار محمدشاه و ناصرالدین شاه به معارف ایرانی خدمت کرده و نمونه ای از یادداشتهای وی و حکایاتی را که او جمع کرده دکتر خلیل ثقفی در بعض مؤلفات خود و مخصوصاً در «مقالات گوناگون » درج کرده و آنها جالب و دلکش است. پس از قبول اسلام او را «میرزا رضاخان » نامیدند. ( فرهنگ فارسی معین ).

ریشار. ( اِخ ) .( خان ) یوسف. ملقب به مؤدب الملک. وی سالهای دراز دردارالفنون تهران معلم زبان فرانسه بود ( متولد تهران 1868 و متوفای تهران 1935 م ). او کلکسیون کاملی از مسکوکات ایران در مدت عمر خود جمع کرده بود که هم ازحیث ارزش تاریخی و هم از جهت قسمت مادی بی نظیر بود و پس از او به ورثه وی رسید. ( فرهنگ فارسی معین ).

ریشار. (اِخ ) (خان ) ژول . وی از فرانسویانی است که در خدمت دولت ایران بود (متولد فرانسه 1816 م . متوفای تهران 1891 م ). او در دربار محمدشاه و ناصرالدین شاه به معارف ایرانی خدمت کرده و نمونه ای از یادداشتهای وی و حکایاتی را که او جمع کرده دکتر خلیل ثقفی در بعض مؤلفات خود و مخصوصاً در «مقالات گوناگون » درج کرده و آنها جالب و دلکش است . پس از قبول اسلام او را «میرزا رضاخان » نامیدند. (فرهنگ فارسی معین ).


ریشار. (اِخ ) .(خان ) یوسف . ملقب به مؤدب الملک . وی سالهای دراز دردارالفنون تهران معلم زبان فرانسه بود (متولد تهران 1868 و متوفای تهران 1935 م ). او کلکسیون کاملی از مسکوکات ایران در مدت عمر خود جمع کرده بود که هم ازحیث ارزش تاریخی و هم از جهت قسمت مادی بی نظیر بود و پس از او به ورثه ٔ وی رسید. (فرهنگ فارسی معین ).



کلمات دیگر: