عمیره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عمیره . [ ع َ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن جمیل بن عمروبن مالک تغلبی . شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است . وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743).
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن خُفاف . جدی است جاهلی از بهتة، از سلیم ، از عدنانیان . و فجاءةبن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743).
عمیرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالمؤمن رهاوی . رجوع به ابوسماعة شود.
عمیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) انگبین با موم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوارةالنحل . (اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل .
عمیرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) بطن . و گویند حی بزرگ است . ج ، عمائر. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). نام پدر قبیله ای است از تازیان . (ناظم الاطباء).
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) بنت حسان کلبیة. از شاعره های معاصر عبدالملک بن مروان بود و او را اشعاری است . رجوع به الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 367 شود.
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (اِخ ) بنت ذوبل . وی محدث بود و نعمان بن بشیر از او روایت کرده است . رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 368 شود.
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (ع اِ) جلد عمیرة؛ کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اسم علم است از برای کف . (از اقرب الموارد).
عمیرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) بطن. و گویند حی بزرگ است. ج ، عمائر. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) پدر قبیله ای است. ( منتهی الارب ). نام پدر قبیله ای است از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] ( ع اِ ) جلد عمیرة؛ کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || اسم علم است از برای کف. ( از اقرب الموارد ).
عمیرة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) ابن جمیل بن عمروبن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743 ).
عمیرة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) ابن خُفاف. جدی است جاهلی از بهتة، از سلیم ، از عدنانیان. و فجاءةبن ایاس از فرزندان او باشند. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743 ).
عمیرة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) ابن عبدالمؤمن رهاوی. رجوع به ابوسماعة شود.
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] ( اِخ ) بنت حسان کلبیة. از شاعره های معاصر عبدالملک بن مروان بود و او را اشعاری است. رجوع به الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 367 شود.
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] ( اِخ ) بنت ذوبل. وی محدث بود و نعمان بن بشیر از او روایت کرده است. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 368 شود.
عمیره. [ ع َ رَ / رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
دانشنامه عمومی
فهرست روستاهای شهرستان کارون
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کوت عبدالله قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۷۱ نفر (۲۰۱خانوار) بوده است.