مرکب بداشتن ایستانیدن اسب
عنان بازداشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عنان بازداشتن. [ ع ِ ت َ ] ( مص مرکب ) مرکب بداشتن. ایستانیدن اسب. از حرکت بازداشتن اسب :
بترسید و گوشی بر آواز داشت
از آن خوش رکابی عنان بازداشت.
بترسید و گوشی بر آواز داشت
از آن خوش رکابی عنان بازداشت.
نظامی.
کلمات دیگر: