رطل گران. [ رَ ل ِ گ ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از پیاله و پیمانه بزرگ است. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). پیاله بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بعد سه رطل گران مدح وزیر جهان
گفت که خاقانیا یاد چه داری بیار.
قول سبک روح راست رطل گران پشت خم.
چو زهره کشیدند رطل گران.
تا سر شب بشکند تیغ کشیده ست صبح.
شادی شیخی که خانقاه ندارد.
از گرانان جهان رطل گران ما را بس.
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد.
ذره ای بر سرکشد رطل گران آفتاب.
بی خبرتر از جهان هر کس که صاحب جاه تر.
بعد سه رطل گران مدح وزیر جهان
گفت که خاقانیا یاد چه داری بیار.
خاقانی.
هدیه بر دل رسان تحفه سوی لب فرست قول سبک روح راست رطل گران پشت خم.
خاقانی.
به یاد شه آن مشتری پیکران چو زهره کشیدند رطل گران.
نظامی.
رطل گران ده به صبوح زآنکه رسیده ست صبح تا سر شب بشکند تیغ کشیده ست صبح.
عطار.
در میان سرو وسوسن درده آن رطل گران.ابن یمین.
رطل گرانم ده ای مرید خرابات شادی شیخی که خانقاه ندارد.
حافظ.
من و همصحبتی اهل ریا دورم باداز گرانان جهان رطل گران ما را بس.
حافظ.
راهی بزن که آهی بر سازآن توان زدشعری بخوان که با آن رطل گران توان زد.
حافظ.
در خرابات محبت شیشه بی ظرف نیست ذره ای بر سرکشد رطل گران آفتاب.
صائب.
سستی رطل گران بالاتر از پیمانه است بی خبرتر از جهان هر کس که صاحب جاه تر.
صائب.