کلمه جو
صفحه اصلی

شفوف

لغت نامه دهخدا

شفوف. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شِف و شَف . ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ شف ، به معنی جامه تنک و پرده تنک. ( آنندراج ). و رجوع به شف شود.

شفوف. [ ش ُ ] ( ع مص ) مصدر به معنی شَفَف. ( ناظم الاطباء ). تنک گردیدن جامه چنانکه پیدا و آشکار شود آنچه در زیر وی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تنک شدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). و رجوع به شفف شود. || لاغر و نزار گردیدن تن کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گداخته شدن تن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

شفوف . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شِف ّ و شَف ّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شف ّ، به معنی جامه ٔ تنک و پرده ٔ تنک . (آنندراج ). و رجوع به شف ّ شود.


شفوف . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَفَف . (ناظم الاطباء). تنک گردیدن جامه چنانکه پیدا و آشکار شود آنچه در زیر وی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنک شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و رجوع به شفف شود. || لاغر و نزار گردیدن تن کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گداخته شدن تن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).


پیشنهاد کاربران

منزدیک شدن


کلمات دیگر: