کلمه جو
صفحه اصلی

رشی

فرهنگ فارسی

ده از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت .

لغت نامه دهخدا

رشی . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت . سکنه 283 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . صنایع دستی شال بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


رشی . [ رَ شی ی ] (ع اِ) شتربچه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شتری که بایستد پس بانگ زند بر آن ، شبان . (منتهی الارب ). شتری که بایستد پس شبان بر آن بانگ زند: اُرْشُه ْ اُرْشُه ْ (از اقرب الموارد).


رشی. [ رَ شی ی ] ( ع اِ ) شتربچه. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || شتری که بایستد پس بانگ زند بر آن ، شبان. ( منتهی الارب ). شتری که بایستد پس شبان بر آن بانگ زند: اُرْشُه ْ اُرْشُه ْ ( از اقرب الموارد ).

رشی. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت. سکنه 283 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی شال بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
( رشی ً ) رشی ً. [ رِ شَن ْ ] ( ع اِ ) ج ِ رِشْوَة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . و رجوع به رشوة و رشوت و رشوت و رشوه شود.

رشی ً. [ رَ شَن ْ ] ( ع اِ ) ج ِ رَشاة. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رشاة شود.

رشی ً. [ رُ شَن ْ ] ( ع اِ ) ج ِ رشوة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به رشوة و رشوت و رشو و رشوات شود.

دانشنامه عمومی

رشی، روستایی از توابع بخش رحمت آباد و بلوکات شهرستان رودبار در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان دشتویل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۱۰ نفر (۱۷۹خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

رشی یعنی سیاه یک کلمه ی کوردی است ودر رنگ ها به کار می رود


کلمات دیگر: