غدر کردن یا خباثت و فساد
ختور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ختور. [ خ َ ] ( ع ص ) غدرکننده. فریبنده. ( از متن اللغة ) ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
ختور. [ خ ُ ] ( ع مص ) غدر کردن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). این کلمه مصدر دیگر«خَتر» است. || خباثت و فساد طبع : خترت نفسه ؛ خبثت و فسدت نفسه.
ختور. [ خ ُ ] ( ع مص ) غدر کردن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). این کلمه مصدر دیگر«خَتر» است. || خباثت و فساد طبع : خترت نفسه ؛ خبثت و فسدت نفسه.
ختور. [ خ َ ] (ع ص ) غدرکننده . فریبنده . (از متن اللغة) (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ختور. [ خ ُ ] (ع مص ) غدر کردن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). این کلمه مصدر دیگر«خَتر» است . || خباثت و فساد طبع : خترت نفسه ؛ خبثت و فسدت نفسه .
گویش مازنی
/Khetoor/ نوعی بیماری گاوی که زیرگلوی حیوان متورم می شود - احساس خطر
۱نوعی بیماری گاوی که زیرگلوی حیوان متورم می شود ۲احساس خطر ...
کلمات دیگر: