کلمه جو
صفحه اصلی

خجیر

فرهنگ فارسی

هژیر، خوبرو، زیبا، خوشگل، نیک نژاد، خوب وپسندیده
( صفت ) ۱ - خوب نیک پسندیده . ۲ - زیبا خوبرو خوشگل .

فرهنگ معین

(خُ ) (ص . ) ۱ - خوب ، نیک . ۲ - زیبا، خوبرو.

لغت نامه دهخدا

خجیر. [ خ ُ / خ ِ ] ( ص )خوب. زیبا. جمیل. خوش صورت. صاحب حسن. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از غیاث اللغات ). || پسندیده. دانشمند. آنرا هجیر نیز گویند. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ) :
بشاه جوان گفت زردشت پیر
که در کیش ما این نباشد خجیر.
فردوسی ( از انجمن آرای ناصری ).
یکی نامه بنوشت خوب و خجیر
سوی نامور خسرو دین پذیر.
فردوسی ( از فرهنگ جهانگیری ).
یکی بکوه سخن ران که گرچه هست جهاد
ز زشت زشت دهد پاسخ از خجیر خجیر.
قاآنی.
امیر کنه که دشت پازوار خجیره
گشت پازوار در بهار خجیره. امیر پازواری در تعریف وطن ( از انجمن آرای ناصری ) .

گویش مازنی

۱آرایش ۲درست – نیکو


/Khejir/ آرایش - درست – نیکو

پیشنهاد کاربران

خوب، نیکو

کلمه در اصل هوچهر بوده که هو بعدا به خوب تبدیل شده و آن را در هوسرو یا خسرو به معنی نیک نام و هومن یعنی نیک اندیش و هومت یعنی اندیشه و پندار نیک و هوخت یعنی گفتار نیک و هورشت یعنی کردار نیک نیز میبینیم.


کلمات دیگر: