مترادف کناس : چاهک روب، زباله کش، سرگین کش، مستراح روب، هاری
کناس
مترادف کناس : چاهک روب، زباله کش، سرگین کش، مستراح روب، هاری
فارسی به انگلیسی
nightman, scaenger
مترادف و متضاد
چاهکروب، زبالهکش، سرگینکش، مستراحروب، هاری
کودکش، کناس
فرهنگ فارسی
رفتگر، جاروبکش، زباله کش
( صفت ) ۱ - کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه ها بود رفتگر زباله کش . ۲ - کسی که جاه مستراح را پاک و پلید یهای آنرا حمل کند : و نام این فعل طبیعت کلی است کو بمثل مر این عالم را که سرای نفس کلی است چو فراشی و کناسی است .
پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و در آمدن در آن . خانه آهو و گوزن
( صفت ) ۱ - کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه ها بود رفتگر زباله کش . ۲ - کسی که جاه مستراح را پاک و پلید یهای آنرا حمل کند : و نام این فعل طبیعت کلی است کو بمثل مر این عالم را که سرای نفس کلی است چو فراشی و کناسی است .
پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و در آمدن در آن . خانه آهو و گوزن
فرهنگ معین
(کَ نّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - رفتگر، زباله - کش . ۲ - کسی که چاه مستراح را پاک می کند.
لغت نامه دهخدا
کناس. [ ک َن ْ نا ] ( ع ص ، اِ ) آنکه خاشاک خانه روبد و آن را به فارسی هندوستان خاکروب گویند. ( آنندراج ) ( غیاث ). خاکروب. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). آنکه چاه مبرز پاک کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حلال خور. کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه می برد. هاری. چندال. آنکه آبشتنگاه را پاک نموده و پلیدیهای آن را حمل می کند. ( ناظم الاطباء ) :
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان.
روزیم کم ز روزی کناس.
چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
همه خلق اوفتند اندر مهالک.
کناس. [ ک ِ ] ( ع مص ) پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) خواب جای آهو در درخت ، لانه یکنس الرمل حتی یصل. ج ، کُنُس. اکنسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جای خواب کردن آهو و گوزن. ( غیاث ). خانه آهو و گوزن. ( دهار ). خوابگاه آهو.جای آهو و گاو دشتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جای آهو و گوزن. ( مهذب الاسماء ) و رجوع به کنس شود.
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان.
ناصرخسرو.
شغلم افزون ز شغل غواصی است روزیم کم ز روزی کناس.
مسعودسعد.
هر جمال و حمال و کناس و نخاس خواجه شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352 ).چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
عطار.
اگر کناس نبود در ممالک همه خلق اوفتند اندر مهالک.
شبستری.
|| مجازاً، جلاد و گردن زننده. ( از آنندراج ) ( غیاث ). در هندوستان جلاد و گردن زننده را نیز گویند. ( ناظم الاطباء ).کناس. [ ک ِ ] ( ع مص ) پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) خواب جای آهو در درخت ، لانه یکنس الرمل حتی یصل. ج ، کُنُس. اکنسه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جای خواب کردن آهو و گوزن. ( غیاث ). خانه آهو و گوزن. ( دهار ). خوابگاه آهو.جای آهو و گاو دشتی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). جای آهو و گوزن. ( مهذب الاسماء ) و رجوع به کنس شود.
کناس . [ ک َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) آنکه خاشاک خانه روبد و آن را به فارسی هندوستان خاکروب گویند. (آنندراج ) (غیاث ). خاکروب . (مهذب الاسماء) (دهار). آنکه چاه مبرز پاک کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حلال خور. کسی که خاشاک و خاکروبه از خانه می برد. هاری . چندال . آنکه آبشتنگاه را پاک نموده و پلیدیهای آن را حمل می کند. (ناظم الاطباء) :
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان .
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس .
هر جمال و حمال و کناس و نخاس خواجه شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
اگر کناس نبود در ممالک
همه خلق اوفتند اندر مهالک .
|| مجازاً، جلاد و گردن زننده . (از آنندراج ) (غیاث ). در هندوستان جلاد و گردن زننده را نیز گویند. (ناظم الاطباء).
نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس
کز اینها قوت افزاید برای قوت چار ارکان .
ناصرخسرو.
شغلم افزون ز شغل غواصی است
روزیم کم ز روزی کناس .
مسعودسعد.
هر جمال و حمال و کناس و نخاس خواجه شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
چو رویش از گلاب و عود تر شد
دل کناس از آن بیهوش تر شد.
عطار.
اگر کناس نبود در ممالک
همه خلق اوفتند اندر مهالک .
شبستری .
|| مجازاً، جلاد و گردن زننده . (از آنندراج ) (غیاث ). در هندوستان جلاد و گردن زننده را نیز گویند. (ناظم الاطباء).
کناس . [ ک ِ ] (ع مص ) پنهان شدن آهو در خوابگاه خود و درآمدن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) خواب جای آهو در درخت ، لانه یکنس الرمل حتی یصل . ج ، کُنُس . اکنسه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای خواب کردن آهو و گوزن . (غیاث ). خانه ٔ آهو و گوزن . (دهار). خوابگاه آهو.جای آهو و گاو دشتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای آهو و گوزن . (مهذب الاسماء) و رجوع به کنس شود.
فرهنگ عمید
جایآهو؛ آرامگاه آهو؛ جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان میکند.
۱. رفتگر، جاروب کش، زباله کش.
۲. کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است.
جای آهو، آرامگاه آهو، جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان می کند.
۲. کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است.
جای آهو، آرامگاه آهو، جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان می کند.
۱. رفتگر؛ جاروبکش؛ زبالهکش.
۲. کسی که کارش تخلیۀ چاه مستراح است.
گویش مازنی
/kenaas/ نام مرتعی در حوزه ی آلاشت واقع در منطقه ی سوادکوه
نام مرتعی در حوزه ی آلاشت واقع در منطقه ی سوادکوه
پیشنهاد کاربران
کناس به معنی چراگاه اهو یا ارامگاه اهوست به قول بزرگان کناس علیا احمدعلی رضایی وعوض کیاسی چون قدیم کناس پراز علف ( سلمه ) بوده واین گیاه غذای موردعلاقه اهوان بوده درفصل بهارچراگاه اهوان بوده واین روستا به این نام مشهورشده است:
کناس به معنی چراگاه اهو
رفتگر
کسی که چاه را تخلیه میکند به ان شخص کَناس میگویند
معنی ومغهوم کناس?رفتگر. وپلیدی روب وکسی که چاه کن وکسی که پلیدی ها را میزداید
کناس _/زداینده کثیفی یا چاه کن
کلمات دیگر: