مترادف متشکل : شکل پذیر، صورت پذیر، سازمان یافته، شکل گرفته، تشکیل شده
برابر پارسی : ریخت گرفته
figured
organized, formed
۱. شکلپذیر، صورتپذیر
۲. سازمانیافته، شکلگرفته، تشکیلشده
شکلپذیر، صورتپذیر
سازمانیافته، شکلگرفته، تشکیلشده
متشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) صورت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.
متشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انگور نیم رسیده . (ناظم الاطباء). || صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || مأخوذ از تازی ، تغییر صورت داده و خوشگل شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).