کلمه جو
صفحه اصلی

متشکل


مترادف متشکل : شکل پذیر، صورت پذیر، سازمان یافته، شکل گرفته، تشکیل شده

برابر پارسی : ریخت گرفته

فارسی به انگلیسی

figured


formed, organized, consisting, composed, figured

organized, formed


مترادف و متضاد

۱. شکلپذیر، صورتپذیر
۲. سازمانیافته، شکلگرفته، تشکیلشده


formed (صفت)
متشکل

organized (صفت)
متشکل، سازمان یافته

شکل‌پذیر، صورت‌پذیر


سازمان‌یافته، شکل‌گرفته، تشکیل‌شده


فرهنگ فارسی

شکل پذیر، آنچه بشکل وصورت مخصوص در آمده باشد
( اسم ) صورت گیرنده شکل پذیر .

فرهنگ معین

(مُ تَ شَ کِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ساخته شده ، صورت گرفته .

لغت نامه دهخدا

متشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) صورت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.


متشکل. [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) صورت گیرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشکل شود.

متشکل. [ م ُ ت َ ش َک ْ ک َ ] ( ع ص ) انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). انگور نیم رسیده. ( ناظم الاطباء ). || صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ماده قبل شود. || مأخوذ از تازی ، تغییر صورت داده و خوشگل شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

متشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انگور نیم رسیده . (ناظم الاطباء). || صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || مأخوذ از تازی ، تغییر صورت داده و خوشگل شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


فرهنگ عمید

۱. شکل گرفته، تشکیل شده.
۲. [قدیمی] آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد، شکل پذیر.


کلمات دیگر: