مترادف نرم شانه : هیز، دستی، رام، مطیع، نرم گردن
نرم شانه
مترادف نرم شانه : هیز، دستی، رام، مطیع، نرم گردن
فرهنگ فارسی
۱ - کسی که هرچه بگویند قبول کند و بهرچه ویرا تکلیف کنندتن دردهدمطیع رام ۲ - ناتوان کم زور: ازظهوری است سخت بازویی کوهکن نرم شانه ای بودست . ( ظهوری فرنظا. ) ۳ - اثرناپذیر: زنجیرزلف چاره دلهای سرکش است اینجازموم سنگ شودنرم شانه تر. ( صائب فرنظا. ) ۴ - مخنث هیز: نرم شانه سخت دیده سست رگ بیوه پرورکم خردبسیارخور. ( پوربهای جامی رشیدی )
لغت نامه دهخدا
نرم شانه. [ ن َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از کاهل. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) :
از ظهوری است سخت بازوئی
کوه کن نرم شانه ای بوده ست.
زنجیر زلف چاره دلهای سرکش است
اینجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر.
نرم شانه سخت دیده سست رگ
بیوه پرور کم خرد بسیارخور.
از ظهوری است سخت بازوئی
کوه کن نرم شانه ای بوده ست.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| کم قدرت. ( برهان قاطع ). ضعیف. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ).سست. ( ناظم الاطباء ). || جبان. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). || مطیع. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ). کسی که هر چیز بگویند همان قبول کند و هرچه تکلیف کنند تن دردهد.( فرهنگ نظام ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) ( آنندراج ): زنجیر زلف چاره دلهای سرکش است
اینجا ز موم سنگ شود نرم شانه تر.
صائب ( از آنندراج ).
|| مخنث. حیز. ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی ). بی حیا. ( فرهنگ خطی ) : نرم شانه سخت دیده سست رگ
بیوه پرور کم خرد بسیارخور.
پوربهای جامی ( از انجمن آرا ).
فرهنگ عمید
۱. شخص کم زور.
۲. فروتن و فرمان بردار.
۲. فروتن و فرمان بردار.
کلمات دیگر: