مترادف نری : ذکر، رجولیت
نری
مترادف نری : ذکر، رجولیت
فارسی به انگلیسی
maleness, virility
maleness
مترادف و متضاد
ذکر، رجولیت
فرهنگ فارسی
نربودن رجولیت فحلی : که انبازی ایشان اندر جنس بودچنانکه نری ومادگی .۲ - ( اسم ) آلت رجولیت ( انسان وحیوان ) .
نر بودن مردانگی شجاعت
نر بودن مردانگی شجاعت
لغت نامه دهخدا
نری. [ ن َ ] ( حامص ) از: «نر» + «ی » ( حاصل مصدر، اسم معنی ). نر بودن. فحلی. فحولت. ( یادداشت مؤلف ). مقابل مادگی. || مردانگی. شجاعت. رجوع به نَرّی شود. || ( اِ ) آلت رجولیت را گویند مطلقاً، خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آلت تناسل. نره. ( از ناظم الاطباء ). || نوع مذکر. ( ناظم الاطباء ). || نر از گوسپندان. قوچ. گوسپند نر. مقابل میش. || پوست میش پیراسته شده. ( ناظم الاطباء ).
نری. [ ن َرْ ری ] ( حامص ) نر بودن. فحلی. فحولت. مقابل مادگی. || مردانگی. شجاعت :
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی.
نری. [ ن َرْ ری ] ( حامص ) نر بودن. فحلی. فحولت. مقابل مادگی. || مردانگی. شجاعت :
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی.
منوچهری.
نری . [ ن َ ] (حامص ) از: «نر» + «ی » (حاصل مصدر، اسم معنی ). نر بودن . فحلی . فحولت . (یادداشت مؤلف ). مقابل مادگی . || مردانگی . شجاعت . رجوع به نَرّی شود. || (اِ) آلت رجولیت را گویند مطلقاً، خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). آلت تناسل . نره . (از ناظم الاطباء). || نوع مذکر. (ناظم الاطباء). || نر از گوسپندان . قوچ . گوسپند نر. مقابل میش . || پوست میش پیراسته شده . (ناظم الاطباء).
نری . [ ن َرْ ری ] (حامص ) نر بودن . فحلی . فحولت . مقابل مادگی . || مردانگی . شجاعت :
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی .
گر سنگ ده آسیا فروافتد
در پیش رخش ز کوکب دُرّی
از پس نجهد دلش به یک ذره
کس را نبود دلی بدین نرّی .
منوچهری .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نَرَی: می بینیم - که ببینیم
معنی نُرِی: نشان می دهیم
معنی حَامٍ: شتر نری که آنرا بر ناقهها میجهانیدند (جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن را بر خود حرام کرده بودند)
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)
معنی نُرِی: نشان می دهیم
معنی حَامٍ: شتر نری که آنرا بر ناقهها میجهانیدند (جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن را بر خود حرام کرده بودند)
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)
wikialkb: نُرِی
گویش مازنی
/nari/ مردی – نرینگی
مردی – نرینگی
واژه نامه بختیاریکا
( نَری ) راس بعضی گیاهانی که تخمشان در آنجا قرار دارد.
سمت؛ سو؛ طرف
سمت؛ سو؛ طرف
کلمات دیگر: