مترادف کندوکاو : تجسس، تحقیق، تفحص، جست وجو، کاوش
کندوکاو
مترادف کندوکاو : تجسس، تحقیق، تفحص، جست وجو، کاوش
مترادف و متضاد
تجسس، تحقیق، تفحص، جستجو، کاوش
فرهنگ فارسی
کندن وکاویدن، تفحص، تجسس
( اسم ) ۱ - تفحص تجسس . ۲ - سعی کوشش .
( اسم ) ۱ - تفحص تجسس . ۲ - سعی کوشش .
فرهنگ معین
(کَ دُ ) (اِمص . ) ۱ - تفحص ، تجسس . ۲ - سعی ، کوشش .
لغت نامه دهخدا
کندوکاو. [ ک َدُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) وررفتن به چیزی. کنجکاوی کردن. ته و توی چیزی را درآوردن. اجزای چیزی را ناشیانه از یکدیگر جدا کردن. وقت خود را صرف تجزیه وشناختن اجزای چیزی کردن. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).کِندُوکَو. کندن و کاویدن. کندوکو کردن ؛ با چیزی مروسیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کندن. کاویدن. تفحص. تجسس. ( فرهنگ فارسی معین ). || سعی وکوشش. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کندوکو شود.
پیشنهاد کاربران
زیر و رو کردن چیزی ، جستجو، بررسی کردن موضوع،
تلاش برای پی بردن حقیقت چیزی
تلاش برای پی بردن حقیقت چیزی
کَندُکاویدن.
کاوش، جستجو
کلمات دیگر: