کلمه جو
صفحه اصلی

کمیابی


مترادف کمیابی : تنگی، غل، نایابی، ندرت

متضاد کمیابی : وفور

فارسی به انگلیسی

dearth, famine, paucity, rarity, scarceness, scarcity


dearth, famine, paucity, rarity, scarceness, scarcity, rareness

scarcity, dearth, rareness


فارسی به عربی

فاقة , مجاعة , ندرة

مترادف و متضاد

poverty (اسم)
خواری، پستی، فروماندگی، فقر، کمیابی، بینوایی، تهی دستی، تندگستی، بی پولی

rarity (اسم)
تحفه، کمی، کمیابی، ندرت، نایابی، چیز کمیاب، نادره

famine (اسم)
قحط و غلا، قحطی، تنگ سالی، کمیابی

paucity (اسم)
کمی، اندک، کمیابی، مقدار کم، قلت، عدد کم

scarcity (اسم)
کمیابی

infrequency (اسم)
کمی، کمیابی، ندرت وقوع، عدم تکرر، نابسامدی

تنگی، غل، نایابی، ندرت ≠ وفور


فرهنگ فارسی

۱ - کم یاب بودن ندرت . ۲ - نا یابی .

دانشنامه آزاد فارسی

کمیابی (scarcity)
در اقتصاد، دسترسی ناکافی به منابع برای تأمین نیازها. استفاده از منابع کمیاب، هزینۀ فرصتِ از دست رفته را به دنبال دارد.

پیشنهاد کاربران

تنگی، غل، نایابی، ندرت

ندر. . .


کلمات دیگر: