مترادف نرم نرم : آهسته آهسته، کم کم، یواش یواش
نرم نرم
مترادف نرم نرم : آهسته آهسته، کم کم، یواش یواش
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
آهستهآهسته، کمکم، یواشیواش
فرهنگ فارسی
آهسته آهسته : مهران وزیرنرم نرم می رفت
لغت نامه دهخدا
نرم نرم. [ ن َ ن َ ] ( ق مرکب ) آهسته آهسته. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). نرم نرمک. باملایمت. به طور نرمی. ( از ناظم الاطباء ) :
زدی دست بر پشت او نرم نرم
سخن گفتن خوب و آواز گرم.
بر و یال و ریشش همه نرم نرم.
نهادند کرم اندر او نرم نرم.
ز اسب یَلّی آمد آنگه نرم نرم
تا برند اسپش همانگه گرم گرم.
خروشید خسرو به آواز گرم.
دگر تازه هر خوردنی نرم نرم.
باری کز او پسنده بشد کار و بار من.
پوشیده نرم نرم چو مر کام را زکام.
ژاله ژاله عرق از لاله او کرد اثر.
گویدْت نرم نرم همی کاین نه جای توست
بر خویشتن مپوش و نگه دار راز رب.
با آشنا چنین نکند هیچ آشنا.
زدی دست بر پشت او نرم نرم
سخن گفتن خوب و آواز گرم.
فردوسی.
نخستین بشستند در آب گرم بر و یال و ریشش همه نرم نرم.
فردوسی.
چو ساروج و سنگ از هوا گشت گرم نهادند کرم اندر او نرم نرم.
فردوسی.
|| اندک اندک. کم کم. به آهستگی. به تأنی. به تدریج : ز اسب یَلّی آمد آنگه نرم نرم
تا برند اسپش همانگه گرم گرم.
رودکی ( از احوال و اشعار ص 1090 ).
همی راندندآن دو تن نرم نرم خروشید خسرو به آواز گرم.
فردوسی.
کنون آرزویت بیاریم گرم دگر تازه هر خوردنی نرم نرم.
فردوسی.
جنبید نرم نرم و ببارید بر دلم باری کز او پسنده بشد کار و بار من.
ناصرخسرو.
مامیز با خسیس که رنجه کند تو راپوشیده نرم نرم چو مر کام را زکام.
ناصرخسرو.
نرم نرم از سمن آن نرگس پرخواب گشادژاله ژاله عرق از لاله او کرد اثر.
سنائی.
|| به آواز پست. یواش. آهسته : مردمان با یکدیگر گفتند همانا پرویز بدین قصر اندر شد که این جامه چلیپا پوشید، بندوی نرم نرم پرویز را گفت که مردمان همچنین می گویند. ( ترجمه طبری بلعمی ).گویدْت نرم نرم همی کاین نه جای توست
بر خویشتن مپوش و نگه دار راز رب.
ناصرخسرو.
بنشست و نرم نرم همی گفت زارزاربا آشنا چنین نکند هیچ آشنا.
امیرمعزی.
فرهنگ عمید
آهسته آهسته.
گویش مازنی
/narm narm/ آهسته آهسته - اندک اندک
۱آهسته آهسته ۲اندک اندک
کلمات دیگر: