مترادف کوفتگی : خستگی، ضرب دیدگی، فرسودگی
کوفتگی
مترادف کوفتگی : خستگی، ضرب دیدگی، فرسودگی
فارسی به انگلیسی
bruise, contusion, extreme fatigue
bruise, hurt
مترادف و متضاد
رنج، فتور، خستگی، کوفتگی، فروماندگی، فرسودگی، ستوه، ماندگی
ضغطه، کوفتگی، کوفتگی انساج
خستگی، ضربدیدگی، فرسودگی
فرهنگ فارسی
کوفته بودن : و بیشتر آن از سر پراکندگی خاطر و کوفتگی طبع در قلم آورده با آنک در خدمت هجوم کفار وهزیمتی که ... افتاد ... .
فرهنگ معین
(تِ ) (حامص . ) آسیب دیدگی ، خستگی شدید.
لغت نامه دهخدا
کوفتگی. [ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) صدمه و آسیب و ضرب و پایمالی و لگدکوبی و پاسپری. ( ناظم الاطباء ). کوفته بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). صدمت. صفت و چگونگی کوفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و بیشتر آن از سر پراکندگی خاطر و کوفتگی طبع در قلم آورده با آنکه درخدمت هجوم کفار و هزیمتی که... افتاد... ( المعجم ازفرهنگ فارسی معین ). صاخة؛ آماسیدگی استخوان از گزیدگی یا کوفتگی که اثر آن باقی باشد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. خستگی، ماندگی.
۲. آسیب دیدگی.
۲. آسیب دیدگی.
واژه نامه بختیاریکا
تِنجِنیدن
کلمات دیگر: