مترادف نشید : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه
نشید
مترادف نشید : آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه
فارسی به انگلیسی
song, hymn
عربی به فارسی
سرود , سرودي که دسته جمعي در کليسا ميخوانند
مترادف و متضاد
آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه
فرهنگ فارسی
شعری که درجمع برای دیگران بخوانند، سرودو آواز
۱- (مصدر ) بالا بردن صوت. ۲- (اسم ) شعری که برای یکدیگر خوانند . ۳ - نظم و نثری که بدان ترنم کنند . ۴ - سرود : میخواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی . ( نظامی گنجینه گنجوی .ص ۳۵۸ ) یا نشید عرب .از اقسام چهارده گانه اصناف تصانیف که بوسیله قدما در اشعار عرب انشاد شده است و آن چنان باشد که دو بیت عربی را به نثر نغمات ادا کرده اند و دو بیت دیگر را به نظم نغمات .
آواز . یا شعر . سرود . یا خوانندگی .
۱- (مصدر ) بالا بردن صوت. ۲- (اسم ) شعری که برای یکدیگر خوانند . ۳ - نظم و نثری که بدان ترنم کنند . ۴ - سرود : میخواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی . ( نظامی گنجینه گنجوی .ص ۳۵۸ ) یا نشید عرب .از اقسام چهارده گانه اصناف تصانیف که بوسیله قدما در اشعار عرب انشاد شده است و آن چنان باشد که دو بیت عربی را به نثر نغمات ادا کرده اند و دو بیت دیگر را به نظم نغمات .
آواز . یا شعر . سرود . یا خوانندگی .
فرهنگ معین
(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شعری که در انجمنی برای یکدیگر بخوانند. ۲ - در فارسی به معنای سرود و آواز.
لغت نامه دهخدا
نشید. [ ن َ / ن ِ ] ( ع اِ ) آواز. ( یادداشت مؤلف ) :
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری.
بین ایدی خلف عصفوری بدید؟
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
هر کس که شنید گشت مدهوش.
بیخود شده سو به سو دویدی.
بر شوق ستاره یمانی.
چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
نشید. [ ن َ ] ( ع اِ ) بلندی آواز. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). بلند کردن آواز. ( شرح قاموس از حاشیه برهان ). رفعالصوت . ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || شعر در جواب خوانده شده. ( منتهی الارب ). شعر در جواب شعر خوانده شده. ( ناظم الاطباء ). شعری که در جواب با هم خوانده باشند. ( شرح قاموس از حاشیه برهان ). شعر متناشد بین قوم. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نشیدة. انشود. ( المنجد ). ج ، نشائد .
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری.
منوچهری.
تو کم از مرغی مباش اندر نشیدبین ایدی خلف عصفوری بدید؟
مولوی.
|| شعر. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). شعر. سرود. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چامه. ( یادداشت مؤلف ) : سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
سوزنی.
جان سخنوران را مرشد نشید من به بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی.
می خواند نشید از سر هوش هر کس که شنید گشت مدهوش.
نظامی.
آواز نشید برکشیدی بیخود شده سو به سو دویدی.
نظامی.
می خواند نشید مهربانی بر شوق ستاره یمانی.
نظامی.
|| خوانندگی. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). آوازخواندگی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). شعر خواندن و آواز بلند کردن. ( غیاث اللغات ) : چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
مولوی.
نشید. [ ن َ ] ( ع اِ ) بلندی آواز. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). بلند کردن آواز. ( شرح قاموس از حاشیه برهان ). رفعالصوت . ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || شعر در جواب خوانده شده. ( منتهی الارب ). شعر در جواب شعر خوانده شده. ( ناظم الاطباء ). شعری که در جواب با هم خوانده باشند. ( شرح قاموس از حاشیه برهان ). شعر متناشد بین قوم. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). نشیدة. انشود. ( المنجد ). ج ، نشائد .
نشید. [ ن َ ] (ع اِ) بلندی آواز. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بلند کردن آواز. (شرح قاموس از حاشیه ٔ برهان ). رفعالصوت . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || شعر در جواب خوانده شده . (منتهی الارب ). شعر در جواب شعر خوانده شده . (ناظم الاطباء). شعری که در جواب با هم خوانده باشند. (شرح قاموس از حاشیه ٔ برهان ). شعر متناشد بین قوم . (متن اللغة) (اقرب الموارد). نشیدة. انشود. (المنجد). ج ، نشائد .
نشید. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آواز. (یادداشت مؤلف ) :
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری .
تو کم از مرغی مباش اندر نشید
بین ایدی خلف عصفوری بدید؟
|| شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چامه . (یادداشت مؤلف ) :
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
می خواند نشید از سر هوش
هر کس که شنید گشت مدهوش .
آواز نشید برکشیدی
بیخود شده سو به سو دویدی .
می خواند نشید مهربانی
بر شوق ستاره ٔ یمانی .
|| خوانندگی . (آنندراج ) (برهان قاطع). آوازخواندگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شعر خواندن و آواز بلند کردن . (غیاث اللغات ) :
چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سر
نشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری .
منوچهری .
تو کم از مرغی مباش اندر نشید
بین ایدی خلف عصفوری بدید؟
مولوی .
|| شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چامه . (یادداشت مؤلف ) :
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چون کند مدح تو انشا و نشید.
سوزنی .
جان سخنوران را مرشد نشید من به
بهر چنین نشیدی منشد رشید بهتر.
خاقانی .
می خواند نشید از سر هوش
هر کس که شنید گشت مدهوش .
نظامی .
آواز نشید برکشیدی
بیخود شده سو به سو دویدی .
نظامی .
می خواند نشید مهربانی
بر شوق ستاره ٔ یمانی .
نظامی .
|| خوانندگی . (آنندراج ) (برهان قاطع). آوازخواندگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شعر خواندن و آواز بلند کردن . (غیاث اللغات ) :
چون به گور آن ولی نعمت رسید
گشت گریان زار و آمد در نشید.
مولوی .
فرهنگ عمید
۱. شعری که در جمعیت یا انجمنی برای یکدیگر بخوانند.
۲. سرود، آواز.
۲. سرود، آواز.
دانشنامه آزاد فارسی
نَشید
نوعی تصنیف در موسیقی قدیم ایران. این نوع اگر روی شعر عرب ساخته می شد به آن نشید عرب و اگر روی شعر فارسی ساخته می شد به آن نشید عجم می گفتند. آن گونه که از کتاب های قدیم موسیقی ایرانی برمی آید، نشید عرب از اقسام تصنیف و از قدیمی ترین آن هاست و در بعضی از نشید های عرب دو بیت شعر عربی بدون ضرب و به حالت آواز خوانده می شد.
نوعی تصنیف در موسیقی قدیم ایران. این نوع اگر روی شعر عرب ساخته می شد به آن نشید عرب و اگر روی شعر فارسی ساخته می شد به آن نشید عجم می گفتند. آن گونه که از کتاب های قدیم موسیقی ایرانی برمی آید، نشید عرب از اقسام تصنیف و از قدیمی ترین آن هاست و در بعضی از نشید های عرب دو بیت شعر عربی بدون ضرب و به حالت آواز خوانده می شد.
wikijoo: نشید
کلمات دیگر: