کلمه جو
صفحه اصلی

متعلقات


مترادف متعلقات : توابع، ضمایم، لواحق، وابستگان، وابسته ها

فارسی به انگلیسی

accessories, belongings, stuff, attachments, appurtenances

appurtenances, attachments


accessories, appurtenances, belongings, stuff


مترادف و متضاد

apanage (اسم)
تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف

appanage (اسم)
تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف

belonging (اسم)
متعلقات، دارایی، متعلقات و اموال

paraphernalia (اسم)
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

purtenance (اسم)
متعلقات، اندرون، دل و روده، دل و جگر

appurtenant (اسم)
متعلقات

توابع، ضمایم، لواحق


وابستگان، وابسته‌ها


۱. توابع، ضمایم، لواحق
۲. وابستگان، وابستهها


فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع متعلقه : ۱ - وابسته ها مرتبطات . ۲ - ضمایم لواحق .

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) جِ متعلقه . ۱ - وابسته ها. ۲ - ضمایم .

لغت نامه دهخدا

متعلقات. [ م ُ ت َع َل ْ ل ِ ] ( ع ص ، اِ ) علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. ( ناظم الاطباء ). || فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). کسان. خاصه مردم. حرم. ج ِ متعلقه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به متعلقه شود.


کلمات دیگر: