مترادف کنام : بیشه، چراگاه، کمینگاه، لانه
کنام
مترادف کنام : بیشه، چراگاه، کمینگاه، لانه
فارسی به انگلیسی
thicket, lair, den, pasture
hole, lair
فارسی به عربی
عرین
مترادف و متضاد
خلوتگاه، کمینگاه، غار، لانه، کنام، دزدگاه
طبقه، گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور
بیشه، چراگاه
کمینگاه
لانه
۱. بیشه، چراگاه
۲. کمینگاه
۳. لانه
فرهنگ فارسی
جایگاه حیوانات چرنده ودرنده، شبگاه ددودام
( اسم ) چرانیدن اشتر : اشتر را بکنام بر . ( یعنی بچرا بر ) : چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا . ( رودکی )
( اسم ) چرانیدن اشتر : اشتر را بکنام بر . ( یعنی بچرا بر ) : چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا . ( رودکی )
فرهنگ معین
(کُ ) (اِ. ) ۱ - جایگاه و آشیانة حیوانات . ۲ - چراگاه .
لغت نامه دهخدا
کنام. [ ک ُ ] ( اِ ) آرامگاه و آشیانه آدمی و سایر حیوانات چرنده و پرنده و دد و دام و سباع و بهایم. ( برهان ) ( جهانگیری ). محل و مکان و آرامگاه آدمی وحیوانات دیگر از درندگان و آشیانه مرغ و پرندگان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آرامگاه آدمی و وحوش و آشیانه مرغان. ( فرهنگ رشیدی ). آرامگاه و خانه آدمی و آشیانه بهائم و سباع و دد و همه حیوانات چرنده و پرنده. ( ناظم الاطباء ). آرامگاه بهایم و آشیانه مرغان صحرا. ( غیاث ). شبگاه شیر و دد و دام و مرغ باشد. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 337 ). شبگاه و آرامگاه سباع و جوارح طیور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
کنام پلنگان و شیران شمر.
به پیش کنام خود آمد دلیر.
چنانه کبک نهد خایه در کنام عقاب.
که ببر بیان دارد آنجا کنام.
اوج سپهر ساق ستون خیام تست.
خاکیست کاندر او اسداﷲ کند کنام.
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ.
کنام پلنگان و شیران در او.
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا.
تا بود لوک شب و ترکی روز
زیر این سبزه ٔگردون به کنام.
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
فردوسی.
همه بوم ایران تو ویران شمرکنام پلنگان و شیران شمر.
فردوسی.
چو یک پاس بگذشت درنده شیربه پیش کنام خود آمد دلیر.
فردوسی.
چنانکه میش کند بچه در نشیمن شیرچنانه کبک نهد خایه در کنام عقاب.
قطران.
در این بیشه زین بیش مگذار گام که ببر بیان دارد آنجا کنام.
اسدی.
صحن زمین کنام ستور سپاه تست اوج سپهر ساق ستون خیام تست.
ابوالفرج رونی.
من خاک خاک او که ز تبریزکوفه ساخت خاکیست کاندر او اسداﷲ کند کنام.
خاقانی.
ز عدل شامل او بوی آن همی آیدکه در کمین گه شیران کنام سازد رنگ.
ظهیرالدین فاریابی.
بسی وادی و غار ویران دراوکنام پلنگان و شیران در او.
نظامی.
|| بیشه و جنگل. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || چراگاه دواب. ( برهان ). چراگاه. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث ) ( جهانگیری ). چرانیدن شتر باشد گویند اشتر را به کنام بر یعنی ، به چرا بر. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 349 ) : چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا.
رودکی ( از لغت فرس ایضاً ).
ما را آب چاه بباید خوردن و آب روان و یخ نیابیم و اشتران ایشان به کنام علف توانند شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594 ).تا بود لوک شب و ترکی روز
زیر این سبزه ٔگردون به کنام.
اثیرالدین اومانی.
|| آسایشگاه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منزل و جایگاه اسیران که شاپور آن را بنا کرده. ( از فهرست ولف ) : کنام . [ ک ُ ] (اِ) آرامگاه و آشیانه ٔ آدمی و سایر حیوانات چرنده و پرنده و دد و دام و سباع و بهایم . (برهان ) (جهانگیری ). محل و مکان و آرامگاه آدمی وحیوانات دیگر از درندگان و آشیانه ٔ مرغ و پرندگان . (انجمن آرا) (آنندراج ). آرامگاه آدمی و وحوش و آشیانه ٔ مرغان . (فرهنگ رشیدی ). آرامگاه و خانه ٔ آدمی و آشیانه ٔ بهائم و سباع و دد و همه ٔ حیوانات چرنده و پرنده . (ناظم الاطباء). آرامگاه بهایم و آشیانه ٔ مرغان صحرا. (غیاث ). شبگاه شیر و دد و دام و مرغ باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 337). شبگاه و آرامگاه سباع و جوارح طیور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
همه بوم ایران تو ویران شمر
کنام پلنگان و شیران شمر.
چو یک پاس بگذشت درنده شیر
به پیش کنام خود آمد دلیر.
چنانکه میش کند بچه در نشیمن شیر
چنانه کبک نهد خایه در کنام عقاب .
در این بیشه زین بیش مگذار گام
که ببر بیان دارد آنجا کنام .
صحن زمین کنام ستور سپاه تست
اوج سپهر ساق ستون خیام تست .
من خاک خاک او که ز تبریزکوفه ساخت
خاکیست کاندر او اسداﷲ کند کنام .
ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ .
بسی وادی و غار ویران دراو
کنام پلنگان و شیران در او.
|| بیشه و جنگل . (برهان ) (ناظم الاطباء). || چراگاه دواب . (برهان ). چراگاه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (جهانگیری ). چرانیدن شتر باشد گویند اشتر را به کنام بر یعنی ، به چرا بر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 349) :
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا.
ما را آب چاه بباید خوردن و آب روان و یخ نیابیم و اشتران ایشان به کنام علف توانند شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594).
تا بود لوک شب و ترکی روز
زیر این سبزه ٔگردون به کنام .
|| آسایشگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منزل و جایگاه اسیران که شاپور آن را بنا کرده . (از فهرست ولف ) :
به اهواز کرد آن سوم شارسان
بدو اندرون کاخ و بیمارسان
کنام اسیرانش کردند نام
اسیر اندر او یافتی خواب و کام .
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
فردوسی .
همه بوم ایران تو ویران شمر
کنام پلنگان و شیران شمر.
فردوسی .
چو یک پاس بگذشت درنده شیر
به پیش کنام خود آمد دلیر.
فردوسی .
چنانکه میش کند بچه در نشیمن شیر
چنانه کبک نهد خایه در کنام عقاب .
قطران .
در این بیشه زین بیش مگذار گام
که ببر بیان دارد آنجا کنام .
اسدی .
صحن زمین کنام ستور سپاه تست
اوج سپهر ساق ستون خیام تست .
ابوالفرج رونی .
من خاک خاک او که ز تبریزکوفه ساخت
خاکیست کاندر او اسداﷲ کند کنام .
خاقانی .
ز عدل شامل او بوی آن همی آید
که در کمین گه شیران کنام سازد رنگ .
ظهیرالدین فاریابی .
بسی وادی و غار ویران دراو
کنام پلنگان و شیران در او.
نظامی .
|| بیشه و جنگل . (برهان ) (ناظم الاطباء). || چراگاه دواب . (برهان ). چراگاه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (جهانگیری ). چرانیدن شتر باشد گویند اشتر را به کنام بر یعنی ، به چرا بر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 349) :
چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده
ز مکر روبه وز زاغ و گرگ بی خبرا.
رودکی (از لغت فرس ایضاً).
ما را آب چاه بباید خوردن و آب روان و یخ نیابیم و اشتران ایشان به کنام علف توانند شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 594).
تا بود لوک شب و ترکی روز
زیر این سبزه ٔگردون به کنام .
اثیرالدین اومانی .
|| آسایشگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منزل و جایگاه اسیران که شاپور آن را بنا کرده . (از فهرست ولف ) :
به اهواز کرد آن سوم شارسان
بدو اندرون کاخ و بیمارسان
کنام اسیرانش کردند نام
اسیر اندر او یافتی خواب و کام .
فردوسی .
فرهنگ عمید
۱. جایگاه حیوانات چرنده و درنده، شبگاه دد و دام: چو یک پاس بگذشت درنده شیر / به سوی کنام خود آمد دلیر (فردوسی: ۲/۲۲ ).
۲. چراگاه.
۳. آشیانه.
۲. چراگاه.
۳. آشیانه.
دانشنامه عمومی
زیستگاه.
کنام (به انگلیسی: niche یا Ecological niche) در دانش بوم شناسی یک اصطلاح، در توصیف همه نقش گونه یا جمعیت در اکوسیستم، با دیگران، به کار برده می شود. به طور مثال، دلفین به طور واقعی، می تواند با تغییر مکان زندگی خود، همچنان خود را با اکوسیستم وفق دهد، به شرطی که در هماهنگ سازی خود با گونه های اکوسیستم جدید موفق باشد. درحقیقت، کنام یک گونه، به همه راه های ارتباطی آن گونه با زیستگاه گفته می شود و با مفهوم زیستگاه متفاوت است. کنام جانداران، توضیح دهنده چگونگی تقسیم منابع اکوسیستم میان آن ها و چگونگی پاسخ جاندار، به این تقسیم منابع است.
ویکی پدیای انگلیسی
کنام جانداران به دوصورت بیان می شود. کنام بالقوه (بنیادی) به کنامی گفته می شود که درمیان تمام افراد یک گونه مشترک است و کنام بالفعل (واقعی) به کنامی گفته می شود که به افراد خاصی از همان گونه تعلق دارد. به طور مثال، کنام همه دلفین ها در زیستگاه آب است (کنام بنیادی) اما در میان افراد این گونه، زیستگاه های متفاوتی در شکل گیری کنام آن افراد وجود دارد (کنام واقعی).
ویکی پدیای انگلیسی
کنام جانداران به دوصورت بیان می شود. کنام بالقوه (بنیادی) به کنامی گفته می شود که درمیان تمام افراد یک گونه مشترک است و کنام بالفعل (واقعی) به کنامی گفته می شود که به افراد خاصی از همان گونه تعلق دارد. به طور مثال، کنام همه دلفین ها در زیستگاه آب است (کنام بنیادی) اما در میان افراد این گونه، زیستگاه های متفاوتی در شکل گیری کنام آن افراد وجود دارد (کنام واقعی).
wiki: کنام
دانشنامه آزاد فارسی
کُنام (niche)
در بوم شناسی، موقعیت و مکانی که یک گونه در زیستگاهش اشغال می کند. کنام شامل همۀ اجزای شیمیایی، فیزیکی، و زیست شناختی، از جمله غذای آن گونه، زمانی از روز که در آن غذا می خورد، دما، رطوبت، بخش هایی از زیستگاه که از آن استفاده می کند، راه تولیدمثلی، و نحوۀ رفتار آن گونه است. اعتقاد بر این است که هیچ دوگونه ای نمی توانند دقیقاً یک مکان را اشغال کنند، زیرا در این صورت، در هر مرحلۀ از چرخۀ زندگی شان مستقیماً به رقابت برای منابع مشترک خواهند پرداخت.
در بوم شناسی، موقعیت و مکانی که یک گونه در زیستگاهش اشغال می کند. کنام شامل همۀ اجزای شیمیایی، فیزیکی، و زیست شناختی، از جمله غذای آن گونه، زمانی از روز که در آن غذا می خورد، دما، رطوبت، بخش هایی از زیستگاه که از آن استفاده می کند، راه تولیدمثلی، و نحوۀ رفتار آن گونه است. اعتقاد بر این است که هیچ دوگونه ای نمی توانند دقیقاً یک مکان را اشغال کنند، زیرا در این صورت، در هر مرحلۀ از چرخۀ زندگی شان مستقیماً به رقابت برای منابع مشترک خواهند پرداخت.
wikijoo: کنام
پیشنهاد کاربران
کنج بوم شناختی، آشیان ( در زیست شناسی )
کُنام:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کنام" می نویسد : ( ( کنام به معنی لانه ی ددان است. می تواند بود که این واژه در ریشه، با کُنا در کردی به معنی سوراخ پیوند داشته باشد. ) )
( ( ببردش دمام تا به البرز کوه
که بودش بر آنجا کنام و گروه ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۸۹. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کنام" می نویسد : ( ( کنام به معنی لانه ی ددان است. می تواند بود که این واژه در ریشه، با کُنا در کردی به معنی سوراخ پیوند داشته باشد. ) )
( ( ببردش دمام تا به البرز کوه
که بودش بر آنجا کنام و گروه ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۸۹. )
سرای شیران
کنام به معنی لانه است
محاصره در لانه ، لانه و سوراخی که حیواناتجهت امنیت به آنجا پناه میبرند. اما:
در ادبیات قدیم ، مثال:
درین است ایران که ویران شود \ کنام پلنگان و شیران شود � فردوسی ، پناه بردن لشکر پراکنده شده ایران به رستم.
در اینجا به معنی جنگلی است که در آن قانون جنگل حکم میکند و حیوانات درنده و خونخوار در آن سلطان هستند در مقابل باغ که گویای زیبایی وعدالت است و حیوانها در آن امنیت دارند.
البته لازم به توضیح است که متاسفانه خیلی از عارفان و مترجمان ادبیات قدیم ایران به نکات کوچک و ظریف که خیلی هم مهم هستند دقت لازم نکرده و با اولین معنی و ترجمه راضی شدند . به خاطر همین هم در هماسه فردوسی که شیر مظهر شجاعت است و در اغلب سروده ها سرداران ایرانی را به شیر تشبیه کرده است ، در بیت بالا شیر را به معنی زشتی و پلیدی ترجمه شود . از شخصی چون فردوسی چنین اشتباهی خیلی خیلی بعید یا غیر ممکن است.
در ادبیات قدیم ، مثال:
درین است ایران که ویران شود \ کنام پلنگان و شیران شود � فردوسی ، پناه بردن لشکر پراکنده شده ایران به رستم.
در اینجا به معنی جنگلی است که در آن قانون جنگل حکم میکند و حیوانات درنده و خونخوار در آن سلطان هستند در مقابل باغ که گویای زیبایی وعدالت است و حیوانها در آن امنیت دارند.
البته لازم به توضیح است که متاسفانه خیلی از عارفان و مترجمان ادبیات قدیم ایران به نکات کوچک و ظریف که خیلی هم مهم هستند دقت لازم نکرده و با اولین معنی و ترجمه راضی شدند . به خاطر همین هم در هماسه فردوسی که شیر مظهر شجاعت است و در اغلب سروده ها سرداران ایرانی را به شیر تشبیه کرده است ، در بیت بالا شیر را به معنی زشتی و پلیدی ترجمه شود . از شخصی چون فردوسی چنین اشتباهی خیلی خیلی بعید یا غیر ممکن است.
معنی مصرع دوم، اگرمعنی کنام راآرامگاه درنظربگیریم، آرامگاه انسانهای دلیروقوی وشجاع شود، گرچه اگر شودراازدسترفتن معنی کنیم که دراشعارحافظ ، ، ، ، شد بمعنی بپایان رسید، ، ، معنی مصرع دوم ، آشیانه ی شجاعان وچالاکان ازدست برود. باسپاس
به معنی پناهگاه
جایگاه - جولانگاه دریغ است ایران که ویران شود - کُنام پلنگان و شیران شود
چون ایران دگر باره ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
کنام ب معنی محل تولد مردان قدرتمند ایرانی میتواند باشدکه کشور رو از دست دشمنان آزاد میکنند
کنام پلنگان و شیران شود
کنام ب معنی محل تولد مردان قدرتمند ایرانی میتواند باشدکه کشور رو از دست دشمنان آزاد میکنند
از فعل ترکی konmak ( برگرفته از فعل koğunmak ) به معنی ، قرار گرفتن ، مستقر شدن، ساکن شدن در جایی ، سکونت کردن، نشستن پرندگان بر شاخه و. . . ، جای گرفتن ، لانه کردن حیوانات ، نشستن حشرات مانند زنبور و. . . بر روی گل ها و گیاهان ، متمرکز شدن بر موضوع یا مساله ای و. . . ، منصوب شدن به مقامی و. . .
از آن مشتقات زیر به دست می آید:
konum : موقعیت ، مکان ، مقام ، منصب
konuk : مهمان ، مسافر
konak : عمارت ، خانه ،
koncha : بخش وسط گل که زنبور و. . . بر روی آن می نشیند یا همان غنچه
konuşlandırmak : مستقر کردن ،
kondurmak : نشاندن ، قرار دادن ، نسبت دادن ،
konu : موضوع یا مساله مورد تمرکز
konuşmak : صحبت کردن در مورد یک موضوع
konut : مسکن ،
konutmak : نشاندن ، قرار دادن ، تکیه دادن ، خواباندن،
kondak یا qondaq : گهواره ، محل خواباندن ، یا بخش انتهایی تفنگ که بر روی شانه خوابانده می شود تا دقت تیراندازی افزایش داده شود
qondarmaq : موضوع ایجاد کردن ، داستان در آوردن ، از خود در آوردن و. . . .
qondarma : من در آوردی ، تصنعی ، ساختگی ،
که مشتق konam نیز از این فعل می باشد
از آن مشتقات زیر به دست می آید:
konum : موقعیت ، مکان ، مقام ، منصب
konuk : مهمان ، مسافر
konak : عمارت ، خانه ،
koncha : بخش وسط گل که زنبور و. . . بر روی آن می نشیند یا همان غنچه
konuşlandırmak : مستقر کردن ،
kondurmak : نشاندن ، قرار دادن ، نسبت دادن ،
konu : موضوع یا مساله مورد تمرکز
konuşmak : صحبت کردن در مورد یک موضوع
konut : مسکن ،
konutmak : نشاندن ، قرار دادن ، تکیه دادن ، خواباندن،
kondak یا qondaq : گهواره ، محل خواباندن ، یا بخش انتهایی تفنگ که بر روی شانه خوابانده می شود تا دقت تیراندازی افزایش داده شود
qondarmaq : موضوع ایجاد کردن ، داستان در آوردن ، از خود در آوردن و. . . .
qondarma : من در آوردی ، تصنعی ، ساختگی ،
که مشتق konam نیز از این فعل می باشد
آشیانه ، بیشه ، منزلگاه ، آرامگاه
این کلمه ترکی است و درستش هم قونام هست از مصدر قونماق به معنی ساکن شدن، مخصوصا امروزه به ساکن شدن پرندگان یا حشرات میگویند. حتی کلمه قنداق هم از این ریشه هست.
کلمات دیگر: