مترادف کومه : پشته، توده، آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه
کومه
مترادف کومه : پشته، توده، آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه
فارسی به انگلیسی
heap
cabin, den, heap, pile
فارسی به عربی
عربی به فارسی
عجول و بي پروا , متهور , گستاخ , بي حيا , بي شرم , توده , کپه , کومه , پشته , انبوه , گروه , جمعيت , توده کردن , پرکردن , پشته کردن
مترادف و متضاد
پشته، توده
آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه
۱. پشته، توده
۲. آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جامه ای که از نی و علف سازند و پالیزبانان در آن نشینند و محافظت پالیزو زراعت کنند و گاهی نیز صیادان در آن کمین نمایند . ۲ - آلونک کپر کلبه
توده خاک بلند برداشته . کپه . یک کپه خاک
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کومه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) با ثانی مجهول ، خانه ای را گویند که از نی و علف سازند و گاهی پالیزبانان در آن نشسته و محافظت فالیز و زراعت کنند و گاهی صیادان در کمین صید نشینند. ( برهان ). خرگاهی که از چوب و علف در صحرا سازند و پالیزبانان و مزارعان در آن نشینند و پالیز و زراعت خود را حفظ نمایند و صیادان نیز سازند و در آن نشسته بر صید کمین کنند و آن را کازه نیز گویند. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). کازه یعنی نشستنگاه پالیزبانان. ( صحاح الفرس ). در دیه های فارس کومِه و در گیلکی کوم̍ه . ( حاشیه برهان چ معین ): کازه ؛ کومه باشد از بهر باران و سایه. ( فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کازه ؛ کومه که بر کنار بستانها بزنند از بهر سایه و از چوب و از نی کنند. ( فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). از جوانب و اطراف رعات و شبانان بواسطه علف گرد بر گرد آن خیمه زدند و خانه ها بنا نهادند و مأوی ساختند و آن خانه های ایشان را به فارسی کومه نام نهادند، پس به سبب مرور ایام و زمان در این اسم تخفیفی واقع شد و گفتند کُم ، پس آن را معرب گردانیدند و گفتند قم. ( تاریخ قم ص 22 ). «برقی » گوید که قم مجمع آبهای تیمره و انار بود بواسطه گیاه و علف رعات احشام و صحرانشینان آنجا نزول کردند و خیمه زدند و خانه ها بنا کردند و آن خانه را کومه نام کردند، بعد از آن تخفیف کردند وگفتند «کم » بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند قم. ( تاریخ قم ص 25 ). || جمه ای که در جنگ پوشند. ( ناظم الاطباء ). نیم تنه ای از زره. ( از اشتینگاس ).
کومة. [ م َ ] (ع اِ)کومه . توده ٔ خاک بلند برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توده ای از خاک و جز آن و آن را صبره گویند. ج ، کُوُم ، اکوام . (از اقرب الموارد). توده . کپه : یک کپه خاک ؛ یک کومه ٔ خاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کومه . [ م َ / م ِ ] (اِ) با ثانی مجهول ، خانه ای را گویند که از نی و علف سازند و گاهی پالیزبانان در آن نشسته و محافظت فالیز و زراعت کنند و گاهی صیادان در کمین صید نشینند. (برهان ). خرگاهی که از چوب و علف در صحرا سازند و پالیزبانان و مزارعان در آن نشینند و پالیز و زراعت خود را حفظ نمایند و صیادان نیز سازند و در آن نشسته بر صید کمین کنند و آن را کازه نیز گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). کازه یعنی نشستنگاه پالیزبانان . (صحاح الفرس ). در دیه های فارس کومِه و در گیلکی کوم̍ه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ): کازه ؛ کومه باشد از بهر باران و سایه . (فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کازه ؛ کومه که بر کنار بستانها بزنند از بهر سایه و از چوب و از نی کنند. (فرهنگ اسدی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از جوانب و اطراف رعات و شبانان بواسطه ٔ علف گرد بر گرد آن خیمه زدند و خانه ها بنا نهادند و مأوی ساختند و آن خانه های ایشان را به فارسی کومه نام نهادند، پس به سبب مرور ایام و زمان در این اسم تخفیفی واقع شد و گفتند کُم ، پس آن را معرب گردانیدند و گفتند قم . (تاریخ قم ص 22). «برقی » گوید که قم مجمع آبهای تیمره و انار بود بواسطه ٔ گیاه و علف رعات احشام و صحرانشینان آنجا نزول کردند و خیمه زدند و خانه ها بنا کردند و آن خانه را کومه نام کردند، بعد از آن تخفیف کردند وگفتند «کم » بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند قم . (تاریخ قم ص 25). || جمه ای که در جنگ پوشند. (ناظم الاطباء). نیم تنه ای از زره . (از اشتینگاس ).
فرهنگ عمید
= آبکامه
پناهگاه کوچکی که فالیزبانان و شکارچیان با شاخ وبرگ درختان در بیابان برای خود درست می کنند.
پناهگاه کوچکی که فالیزبانان و شکارچیان با شاخوبرگ درختان در بیابان برای خود درست میکنند.
تودۀ خاک.
آبکامه#NAME?
دانشنامه عمومی
معماری بومی
خانه
دانشنامه آزاد فارسی
نمایی از آکروپولیس در کومه، سنگ بنای معبد آپولو و خیابان مقدس
(یا: کومای) شهر باستانی یونانی نشین در ایتالیا، در ساحل غربی کامپانیا در حدود ۱۶کیلومتری غرب ناپْل. نخستین مهاجرنشین یونانی بود که در حدود ۷۵۰پ م مهاجرانی از خالکیس در ائوبویا آن را بنا کردند. غار غیب گوی معروف، سیبِل (کوبلۀ کومه ای)هنوز باقی است. کومه در مقام دولت ـ شهری مستقل، به رغم حمله های پیاپی سامنیت ها و دیگر اقوام، از قدرت و رفاه فراوانی برخوردار بود. سامنیت ها آن جا را حدود ۴۲۰پ م، تصرف کردند و در ۳۳۸پ م تابع روم شد. در دور دوم جنگ پونیک، دربرابر محاصرۀ کارتاژی ها ایستادگی کرد. شکوفایی آن تا دوران امپراتوری روم ادامه یافت و سرانجام از رونق افتاد. بعدها به پادگان گوتها تبدیل شد.
فرهنگستان زبان و ادب
{coacervate} [شیمی] انبوهه ای از قطرات کلوئیدی که با بارهای ایستابرقی/ الکترواستاتیکی جذب یکدیگر می شوند
گویش مازنی
۱آلونک کوچک – خانه ی کچک چوبی – نوعی کلبه ی روستایی – آلونکی ...
پیشنهاد کاربران
در زبان ترکی: "کومالاماک" به معنی، انباشتن،
انباشته کردن چیز ها به روی هم "معنی می دهد. " کوما" هم به توده و انباشته شده گفته می شود.