کلمه جو
صفحه اصلی

مترنم


مترادف مترنم : آوازخوانان، زمزمه کنان

فارسی به انگلیسی

singing or trilling, performing

مترادف و متضاد

آوازخوانان، زمزمه‌کنان


فرهنگ فارسی

زمزمه کننده، سراینده، کسی که آوازمیخواند
(اسم ) ۱ - آنکه آواز خواند سراینده جمع : مترنمین . ۲ - ( اسم ) کبوتری که بانگ کند .

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ نِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) آواز خواننده ، زمزمه کننده .

لغت نامه دهخدا

مترنم. [ م ُ ت َ رَن ْ ن ِ ] ( ع ص ) سراینده. ( آنندراج ) ( غیاث ). سراینده و مغنی و سرودگوینده. ( ناظم الاطباء ).
- مترنم شدن ؛ ترنم کردن. آواز خواندن. سرودن. مترنم گردیدن و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مترنم گردیدن ؛ مترنم گشتن. مترنم شدن : و امیر جهانشاه از الم حرمان دولت ملازمت درگاه عالم پناه بسیار بگریست و زبان حالش به فحوای اندوه افزای... مترنم گشت. ( از ظفرنامه ).
- مترنم گشتن . رجوع به مترنم گردیدن شود.
|| کبوتر که بانگ کند. ( آنندراج ). کبوتر بانگ کننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. در حال خوانده یا نواخته شدن.
۲. کسی که آواز می خواند.

پیشنهاد کاربران

کسی که در حال آواز خواندن باشد.


کلمات دیگر: