کلمه جو
صفحه اصلی

متصلب


مترادف متصلب : سخت، محکم، خشک مغز، متعصب، متحجر

متضاد متصلب : نوگرا، متجدد

فارسی به انگلیسی

sclerotic

عربی به فارسی

سنگدل , کينه توز , سخت , سفت و محکم , نرم نشو , جدي , جامد , صلب


مترادف و متضاد

blistered (صفت)
متصلب

racked (صفت)
متصلب

tortured (صفت)
متصلب

سخت، محکم ≠ نوگرا، متجدد


خشک‌مغز، متعصب، متحجر


۱. سخت، محکم
۲. خشکمغز، متعصب، متحجر ≠ نوگرا، متجدد


لغت نامه دهخدا

متصلب. [ م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) سختی کننده در کار: المتصلب فی اموره. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تشدد و تصلب شود.

دانشنامه عمومی

سختی کننده در کار.


پیشنهاد کاربران

سختی کننده کار

sedimented


کلمات دیگر: