مترادف کوچکی : حقارت، کم حجم، طفولیت، خردی
کوچکی
مترادف کوچکی : حقارت، کم حجم، طفولیت، خردی
فارسی به انگلیسی
littleness, smallness
smallness, small size, [fig.] humility
فارسی به عربی
قلة
مترادف و متضاد
طفولیت
خردی
۱. حقارت
۲. کمحجم
۳. طفولیت
۴. خردی
خردی، کمی، کوچکی
ضعف، کوچکی، ریزگی، کوچک اندامی، تازه کاری جوانی
حقارت
کمحجم
فرهنگ فارسی
۱ - خردی صغیری . ۲ - کم وسعتی و کم حجمی . ۳ - اندکی قلت . ۴ - کم سنی . ۵ - بندگی فرمانبرداری : در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم .
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) صغر، خردی .
لغت نامه دهخدا
کوچکی. [ چ َ / چ ِ ] ( حامص ) صغر و خردی. ( ناظم الاطباء ). خردی. صغیری. ( فرهنگ فارسی معین ). صغر.مقابل بزرگی و عظم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): قلظقه ؛ کوچکی اندام. ( منتهی الارب ). || کم وسعتی. کم حجمی. || اندکی. قلت. || کم سنی. ( فرهنگ فارسی معین ). کودکی. بچگی. طفولیت.
- امثال :
آدم از کوچکی بزرگ می شود ؛ برای نیل به مقامات بلند شروع از رتبه های پست عیب نیست. تحمل تحقیر برای نیل به مقامات عالی سزاوار است. ( امثال و حکم ج 1 ص 21 ).
|| حقارت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || در تداول عامه ، بندگی. فرمانبرداری : در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
آدم از کوچکی بزرگ می شود ؛ برای نیل به مقامات بلند شروع از رتبه های پست عیب نیست. تحمل تحقیر برای نیل به مقامات عالی سزاوار است. ( امثال و حکم ج 1 ص 21 ).
|| حقارت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || در تداول عامه ، بندگی. فرمانبرداری : در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۱. کوچک بودن.
۲. خردی.
۲. خردی.
کلمات دیگر: