کلمه جو
صفحه اصلی

متمادی


مترادف متمادی : دراز، طولانی، مدید، ممتد

برابر پارسی : دیرباز، دیرپا، دیرگاه، پی در پی، پیاپی، از پی هم

فارسی به انگلیسی

long, prolonged, protracted

long, protracted


مترادف و متضاد

دراز، طولانی، مدید، ممتد


فرهنگ فارسی

مدت دار، دائمی، همیشگی، دراز
( اسم و صفت ) مدت دارنده طولانی دراز : مدتی میگذرد که در کمین این مرغان بوده ام

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) طولانی ، دائمی .

لغت نامه دهخدا

متمادی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) دراز. ( آنندراج ) ( غیاث ). هر چیز دراز و طولانی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مدت متمادی ؛ مدت دراز و زمان بسیار. ( ناظم الاطباء ). || ستیهنده در چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). ستیزنده و خصومت کننده. || کسی که الحاح واصرار در کاری میکند و مداومت بر آن مینماید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تمادی شود.

فرهنگ عمید

۱. مدت دار، طولانی.
۲. [قدیمی] ویژگی کسی که بر چیزی اصرار و لجاج کند.

دانشنامه عمومی

پشت سرهم


پیشنهاد کاربران

مدّت دارنده - طولانی و دراز

پیشین


کلمات دیگر: