برده مذکر و مونث در آن یکسان است یا چوبی که آنرا توجیه از جایی بجایی برد .
سبی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سبی . [ س َ بی ی ] (ع ص ، اِ) برده . (منتهی الارب ). آنچه اسیر شود و غالباً اَسْر مخصوص مردان و سبی مخصوص زنان است :
فعادوا بالغنائم حافلات
و عدنا بالاساری و السبایا.
|| غریب وطن . (منتهی الارب ).
فعادوا بالغنائم حافلات
و عدنا بالاساری و السبایا.
؟ (از اقرب الموارد).
|| غریب وطن . (منتهی الارب ).
سبی . [ س َ ی ی ] (ع ص ، اِ) برده . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ). اسیرشده . (از اقرب الموارد). || چوبی که آن را توجبه از جایی بجایی برد. چوب که سیل آن را از شهری به شهری برد. || پوست مار که برافکند او را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سبی . [ س َب ْی ْ ] (ع مص ) عدو را برده کردن . || سَبْی ْ خمر را؛ خرید کردن آن را تا از شهری بشهری برند یا از جایی به جایی بردن . || سبی اﷲ؛ غریب کردن و دور کردن خدای کسی را. || دل بردن ِ معشوق ْ عاشق را. || سبی الماء؛ کند چاه را تا به آب رسید. (از منتهی الارب ).
سبی. [ س َب ْی ْ ] ( ع مص ) عدو را برده کردن. || سَبْی ْ خمر را؛ خرید کردن آن را تا از شهری بشهری برند یا از جایی به جایی بردن. || سبی اﷲ؛ غریب کردن و دور کردن خدای کسی را. || دل بردن ِ معشوق ْ عاشق را. || سبی الماء؛ کند چاه را تا به آب رسید. ( از منتهی الارب ).
سبی. [ س َ بی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. ( منتهی الارب ). آنچه اسیر شود و غالباً اَسْر مخصوص مردان و سبی مخصوص زنان است :
فعادوا بالغنائم حافلات
و عدنا بالاساری و السبایا.
سبی. [ س َ ی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ( منتهی الارب ). اسیرشده. ( از اقرب الموارد ). || چوبی که آن را توجبه از جایی بجایی برد. چوب که سیل آن را از شهری به شهری برد. || پوست مار که برافکند او را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
سبی. [ س َ بی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. ( منتهی الارب ). آنچه اسیر شود و غالباً اَسْر مخصوص مردان و سبی مخصوص زنان است :
فعادوا بالغنائم حافلات
و عدنا بالاساری و السبایا.
؟ ( از اقرب الموارد ).
|| غریب وطن. ( منتهی الارب ).سبی. [ س َ ی ی ] ( ع ص ، اِ ) برده. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ( منتهی الارب ). اسیرشده. ( از اقرب الموارد ). || چوبی که آن را توجبه از جایی بجایی برد. چوب که سیل آن را از شهری به شهری برد. || پوست مار که برافکند او را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید
۱. اسیر کردن، برده ساختن.
۲. دور کردن، به غربت افکندن.
۲. دور کردن، به غربت افکندن.
دانشنامه عمومی
سبی (به انگلیسی: Sibi) یک شهر در پاکستان است که در ناحیه سبی واقع شده است. سبی ۱۵۷٬۰۰۰ نفر جمعیت دارد و ۱۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای پاکستان
فهرست شهرهای پاکستان
wiki: سبی
دانشنامه اسلامی
کلمات دیگر: