رتع. [ رَ ] ( ع مص ) چریدن ستور و آب خوردن بر سر فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین یا علف ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چریدن و آب خوردن ستور بفراخی و فراوانی هر اندازه که می خواهد. ( از اقرب الموارد ). چریدن با حرص. ( تاج المصادر بیهقی ). رتاع. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به رتوع و رتاع شود. || خوردن قوم آنچه را می خواهد با خوشی و فراخی. ( از اقرب الموارد ).
- رتع در گوشت کسی ؛ غیبت او راکردن. ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِمص ) تنعم. ( اقرب الموارد ).
رتع. [ رُ ت ُ ]( ع ص ) ج ِ راتع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ راتع، بمعنی شتر چرنده. ( آنندراج ). رجوع به راتع شود.
رتع. [ رُت ْ ت َ ] ( ع ص ) ج ِ راتع. ( منتهی الارب ). ج ِ راتع، بمعنی شتر چرنده است. ( از آنندراج ). رجوع به راتع شود.
- رتع در گوشت کسی ؛ غیبت او راکردن. ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِمص ) تنعم. ( اقرب الموارد ).
رتع. [ رُ ت ُ ]( ع ص ) ج ِ راتع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ راتع، بمعنی شتر چرنده. ( آنندراج ). رجوع به راتع شود.
رتع. [ رُت ْ ت َ ] ( ع ص ) ج ِ راتع. ( منتهی الارب ). ج ِ راتع، بمعنی شتر چرنده است. ( از آنندراج ). رجوع به راتع شود.