آئین های ایرانیان در اسناد یونانی. آئین های ایرانیان در اسناد یونانی یه آثار نویسندگان یونانی و قراین و شواهد نوشته های آنان دربارهٔ آیین ها و ادیان ایران باستان اشاره دارد. با تمام کوششی که در تنظیم و بررسی این نوشته ها صورت گرفته، گاه تعبیرات و گزارش ها در موارد مهم و اساسی با یکدیگر متناقض است. در این تناقض عامل زمان و مکان نقش مؤثری دارد. باورهای ایرانی در پهنای یک شاهنشاهی بزرگ و در طول قرون متمادی با تاریخی پرماجرا دستخوش تغییراتی شده و دگرگونی های فراوانی را پذیرفته است.
پرستشگاه:بین روایت هرودوت که ایرانیان پرستشگاه نداشتند و گفتار داریوش بزرگ در کتبیه ها مبنی بر اینکه پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود او دوباره ساخته است، مغایرتی به چشم می خورد. لیکن هر گاه این حقیقت را بخاطر بیاوریم که میان گونه های سنتی و رسمی آیین و ستایش و گونه های عامیانهٔ آن فرقی بوده است، این مغایرت منتفی می شود. امروزه می دانیم که در دین و آئین هندواروپایی نه پرستشگاه وجود داشته است، نه تندیس و پیکرهٔ خدایان اما برافراشتن معابد و تندیس ها که سامی ان از زمان های بسیار پیشین دارا بودند، از دیرباز در مذهب عامهٔ مردم ایران پذیرفته شده بود و بنا نهادن دوبارهٔ آن ها در واقع یکی از شیوه های سیاست مذهبی این پادشاه برای جلب دوستی و اعتماد مردم تلقی می گردد که در عین حال نشانه ای از تحمل و بی تعصبی شاهان هخامنشی نسبت به ادیان و آیین های گوناگون به شمار می آید که در شاهنشاهی آنان معمول بود.
قربانی: مورخ یونانی از قربانی حیوانات بر فراز کوه ها سخن می گوید. این همان رسم قربانی است که زرتشت در پی بر انداختن آن بود ولی ذکر برگزاری این گونه آئین های قربانی در یشت ها می رساند که این رسم بعد از زرتشت هم چنان بر جای مانده و دوام داشته است.
ستایش ایزدان:خدایان اصلی که هرودوت برشمرده است، همه از ایزدان اوستایند: خورشید همان مهر در اوستاست، ماه همان ماه ایزد، آتش همان آذر، آب همان اپام نپات و باد همان وای ایزد است. این خدایان همه در ضمن مهمترین یشت ها ستوده شده اند که نشان می دهد که پرستش آنان از دیرباز معمول بوده و ستایش آن ها در مذهب عامهٔ مردم هم چنان باقی مانده و پاییده است ولی نام هیچ کدام از آنان در گات های زرتشت نیامده است.
پرستش آناهیتا:در مورد گفتار هرودوت و یکی انگاشتن آلیتا با مهر همهٔ محققین همداستانند که در این جا مهر به اشتباه به جای ناهید یا آناهیتا آمده است. این اشتباه شاید از این جا ناشی شده باشد که مهر و ناهید در ایران رابطهٔ نزدیک با هم داشته و تشکیل جفتی را می داده اند. آناهیتا از روی باورهای ایرانی مظهر دلیری زرم جویانه و خرد همچنین باروری و فراوانی بود و در آسیای صغیر که شاید اصل او را در آنجا بتوان جستجو کرد، از شهرتی بی نظیر برخورداری داشت.
تدفین مردگان:تدفین مردگان از نظر مزدیسنا گناهی بزرگ شمرده می شود. هرودوت در مورد اختلاف رسم تدفین مردگان میان مغان و پارس ها اشاره کرده است. به قول هرودوت تنها مغان یعنی ماد ها و نه پارس ها نعش مردگان را پیش جانوران و پرندگان می اندازند. از آنجا که این رسم به خزرها و بلخی ها نیز نسبت داده شده است، چنان می نماید که این یکی از رسم های ویژهٔ قبایل ایرانی کهن باشد که در جلگه های شمال زندگی چادرنشینی داشتند و امری را که بنا به اقتضای وضع آب و هوا و طرز معیشت آن ها از ضرورت های زندگی بوده به صورت یک رسم مذهبی در آورده اند. به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی است که بعدها به تدریج متروک شده است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده ای ایرانی به نام اوفراتس (Eufhrates) به دست آمده است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی بر تنم آب تطهیر نیفشان چون من آب ها را نیز گرامی می دارم.»
برسم:نهادن گوشت قربانی بر روی گستره ای از گیاهان، ما را به هند در دورهٔ ودا ها متوجه می کند. هندوان آن دوره نیز قربانی را بر بستری از گیاهان که برهیس نامیده می شد پهن می کردند. برابر اوستائی این واژه برزیش است که معنی بالش می دهد و مفهوم ویژهٔ دینی آن فراموش شده است.
کشتن خرفستران: کشتن خرفستران در وندیداد آمده است که خود از باورهای عامیانه سرچشمه گرفته است. از این عمل کشتن خرفستران می توان استنباط کرد که مغان به نوعی جهان شر قایل بودند و در نتیجه محتملاً به اصل ثنویت، باور داشتند و این مورد دیگری است که در آن باورهای مغان مادی هم با دین پارسی و هم با آیین زرتشت ناسازگار است.
دروغ:گفتار هرودوت دربارهٔ نفرت و بیزاری ایرانیان نسبت به دروغ یادآور این پند داریوش است: «تو که روزی شاه خواهی شد، از دروغ بپرهیز، مردی که دروغزن است او را با شدیدترین سزاها کیفر ده.» اینکه این مطالب در بخش های متأخر اوستا نیز آمده است خود نشانهٔ اینست که این گونه معتقدات از ویژگی های و خصوصیات همیشگی و عمومی ایرانیان بوده است.
آئین کهن ایرانی: بی گمان در روایت هرودوت مراد از زئوس در هنگام گفتگو دربارهٔ خدای برین همان اهورامزداست. باید توجه داشت که این تنها یک مورد از موارد بی شماریست از گرایش و تمایل یونانیان و رومیان که می خواستند بر خدایان مردم بیگانه نام خدایان خود را بگذارند. اهورامزدا یکی از مهم ترین ایزدان آیین باستانی اوستایی است که در گات های زرتشت در درجهٔ اول اهمیت قرار گرفته است. ستایش این خدا هم از مذهب مزدیسنا در مفهوم اصطلاحی آن و هم از نوآئینی و دین آوری زرتشت باستانی تراست. در سخن هرودوت هیچ نشانی از شخص زرتشت نیست. خواننده هیچ یک از ویژگی های اساسی آئین اوستایی را در این جا نمی یابد به هوم و موقعیت مهم و اساسی آتش در برگزاری مراسم دینی زرتشتی هیچ اشاره ای نرفته است. به گفتهٔ هرودوت مغ در هنگام مراسم تاجی از اسپرغم ها بر سر می گذاشت این یک رسم ویژهٔ پارسی است و شاید از بومیان انیرانی و غیرآریایی فرا گرفته بودند، در صورتی که در مراسم پرستش اوستایی چنانکه هنوز در میان پارسیان هند رواج دارد موبد باید سر خود و هم چنین پایین چهره اش را بپوشاند تا دم او آتش را نیالاند. بدین ترتیب می توان تصور کرد دینی که هرودوت به ایرانیان نسبت داده است، آیین زرتشتی نبوده بلکه گونهٔ ابتدائی آئین کهن ایرانی است که براساس چندتاپرستی و ستایش نیروهای مینوی شدهٔ گیتی استوار بوده است. این کیش به باورهای ودایی بیشتر از آئین زرتشتی نزدیک است. دین ایرانی ای که هرودوت توصیف کرده است، با آئین اوستائی تنها در مورد عقایدی که بازماندهٔ باورهای دوران هندوایرانی است هم آهنگی دارد و برخی از این باورهای کهن را، باوجود دگرگونی و جابجایی های فراوان هنوز می توان در اوستا تشخیص داد.
باورها و عقایدی که هرودوت شرح می دهد به طور تقریبی به سال ۴۴۵ پیش از میلاد منطبق با پنجاه سال پس از مرگ داریوش بزرگ مربوط می شود. تصویری که هرودوت از دین پارس ها می دهد با آئین زرتشتی مغایرت دارد ولی در آئین اوستایی نیز نشانه هایی از عقاید و باورهایی را مشاهده می کنیم که زرتشت برای طرد آن ها کوشیده بود. این گونه باورها گو اینکه بعد به اوستا افزوده شده اند، از لحاظ منشأ و بنیاد تاریخی از زمان دین آوری زرتشت کهن ترند. بنابراین باید دید که آیا مطالب هرودوت با این گونه بقایای دین کهن ایرانیان سازگاری دارد یا نه؟
ساختن قربانگاه و معبد در نزد ایرانیان رسم نیست و برخلاف یونانیان ایشان معتقد نیستند که خدایان از جنس و ذات بشری باشند. زئوس (اهورامزدا) در آئین ایشان همان گنبد نیلگون است. رسم آنان اینست که بر بلندترین نقاط بالا رفته، در درگاه خدا به دعا می پردازند و قربانی می کنند. پارسیان برای خورشید، ماه، آتش، آب و باد قربانی ها می کنند و این عناصر معبودهای خاص ایشان می باشند که حکم پرستش آن ها از روزگاران پیش بر ایشان نازل شده است. فقط بعدها پرستش اورانیا یا افرودیت را از آشور ها و عرب ها آموختند. آفرودیت را آشورها، می لیتا و تازیان، آلیتا و ایرانیان مهر خوانند. آنان قربانگاهی برپا نمی کنند، آتشی نمی افروزند، شرابی نمی افشانند. در مراسم آنان از آوای نی خبری نیست یا گل یا نان جوین در کار نیست بلکه مغی که می خواهد قربانی کند، فدیه اش را در جای پاکیزه ای می آورد در حالیکه پوشاک سر او با تاج گل ها معمولاً گل اسپرغم تزئین شده است و ایزدی که فدیه برای اوست، به نام بر می خواند. رسم نیست که تنها برای خویشتن خیر و برکت بخواهند بلکه برای خوشبختی شاه و تمام اقوام ایرانی که خود نیز جزئی از آنان به شمار می روند، دعا کنند. حیوان قربانی شده را تکه تکه کرده می پزند و سپس پوششی از نرم ترین گیاهان به ویژه شبدر می گسترد و همهٔ گوشت قربانی را بر آن می نهد. قربانی دادن جایز نیست مگر این که یکی از مغان در مراسم حاضر باشد. در نزد ایرانیان آنچه انجامش حرام باشد، ذکرش نیز مکروه است و بدترین کارها دروغگویی است و پس از آن وام ستاندن، زیرا که می پندارند بیم و واهمه، مرد بدهکار را به دروغگویی وادار می سازد. مردهٔ یک ایرانی پیش از آنکه پرندگان یا جانوران آن را بدرد دفن نمی شود. میدانم که میان مغان این رسم هست چون آن ها آشکارا چنین کنند اما پارس ها نعش را با موم پوشانده سپس بخاک می سپارند. و اما مغان آن ها با دیگر مردمان و نیز با کاهنان مصری فرق بسیاری دارند. کاهنان مصر بنا به خویشکاری دینی خود از کشتن هر گونه جانداری جز در موارد قربانی سخت می پرهیزند ولی مغان همهٔ جانوران را جز سگ و آدم به دست خود می کشند و در کشت خرفستران و مارها و خزندگان و پرندگان سخت می کوشند و از یکدیگر پیش می جویند و وانمود می کنند که آن رسمی قدیمی است و به همین منوال نیز خواهدماند. و
استرابو در فاصلهٔ سال های ۶۳ قبل از میلاد تا ۱۹ پس از میلاد زندگی می کرده است. استرابو نیز مانند همهٔ مورخان یونانی بخش عمده ای از آگاهی های خود را از هرودوت اقتباس کرده است. استرابو آیین و مراسمی را که برگزار آن ها را در کاپادوسیه خود به چشم دیده است به شرح زیر در رسالهٔ جغرافیا بیان می کند
پرستشگاه:بین روایت هرودوت که ایرانیان پرستشگاه نداشتند و گفتار داریوش بزرگ در کتبیه ها مبنی بر اینکه پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود او دوباره ساخته است، مغایرتی به چشم می خورد. لیکن هر گاه این حقیقت را بخاطر بیاوریم که میان گونه های سنتی و رسمی آیین و ستایش و گونه های عامیانهٔ آن فرقی بوده است، این مغایرت منتفی می شود. امروزه می دانیم که در دین و آئین هندواروپایی نه پرستشگاه وجود داشته است، نه تندیس و پیکرهٔ خدایان اما برافراشتن معابد و تندیس ها که سامی ان از زمان های بسیار پیشین دارا بودند، از دیرباز در مذهب عامهٔ مردم ایران پذیرفته شده بود و بنا نهادن دوبارهٔ آن ها در واقع یکی از شیوه های سیاست مذهبی این پادشاه برای جلب دوستی و اعتماد مردم تلقی می گردد که در عین حال نشانه ای از تحمل و بی تعصبی شاهان هخامنشی نسبت به ادیان و آیین های گوناگون به شمار می آید که در شاهنشاهی آنان معمول بود.
قربانی: مورخ یونانی از قربانی حیوانات بر فراز کوه ها سخن می گوید. این همان رسم قربانی است که زرتشت در پی بر انداختن آن بود ولی ذکر برگزاری این گونه آئین های قربانی در یشت ها می رساند که این رسم بعد از زرتشت هم چنان بر جای مانده و دوام داشته است.
ستایش ایزدان:خدایان اصلی که هرودوت برشمرده است، همه از ایزدان اوستایند: خورشید همان مهر در اوستاست، ماه همان ماه ایزد، آتش همان آذر، آب همان اپام نپات و باد همان وای ایزد است. این خدایان همه در ضمن مهمترین یشت ها ستوده شده اند که نشان می دهد که پرستش آنان از دیرباز معمول بوده و ستایش آن ها در مذهب عامهٔ مردم هم چنان باقی مانده و پاییده است ولی نام هیچ کدام از آنان در گات های زرتشت نیامده است.
پرستش آناهیتا:در مورد گفتار هرودوت و یکی انگاشتن آلیتا با مهر همهٔ محققین همداستانند که در این جا مهر به اشتباه به جای ناهید یا آناهیتا آمده است. این اشتباه شاید از این جا ناشی شده باشد که مهر و ناهید در ایران رابطهٔ نزدیک با هم داشته و تشکیل جفتی را می داده اند. آناهیتا از روی باورهای ایرانی مظهر دلیری زرم جویانه و خرد همچنین باروری و فراوانی بود و در آسیای صغیر که شاید اصل او را در آنجا بتوان جستجو کرد، از شهرتی بی نظیر برخورداری داشت.
تدفین مردگان:تدفین مردگان از نظر مزدیسنا گناهی بزرگ شمرده می شود. هرودوت در مورد اختلاف رسم تدفین مردگان میان مغان و پارس ها اشاره کرده است. به قول هرودوت تنها مغان یعنی ماد ها و نه پارس ها نعش مردگان را پیش جانوران و پرندگان می اندازند. از آنجا که این رسم به خزرها و بلخی ها نیز نسبت داده شده است، چنان می نماید که این یکی از رسم های ویژهٔ قبایل ایرانی کهن باشد که در جلگه های شمال زندگی چادرنشینی داشتند و امری را که بنا به اقتضای وضع آب و هوا و طرز معیشت آن ها از ضرورت های زندگی بوده به صورت یک رسم مذهبی در آورده اند. به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی است که بعدها به تدریج متروک شده است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده ای ایرانی به نام اوفراتس (Eufhrates) به دست آمده است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی بر تنم آب تطهیر نیفشان چون من آب ها را نیز گرامی می دارم.»
برسم:نهادن گوشت قربانی بر روی گستره ای از گیاهان، ما را به هند در دورهٔ ودا ها متوجه می کند. هندوان آن دوره نیز قربانی را بر بستری از گیاهان که برهیس نامیده می شد پهن می کردند. برابر اوستائی این واژه برزیش است که معنی بالش می دهد و مفهوم ویژهٔ دینی آن فراموش شده است.
کشتن خرفستران: کشتن خرفستران در وندیداد آمده است که خود از باورهای عامیانه سرچشمه گرفته است. از این عمل کشتن خرفستران می توان استنباط کرد که مغان به نوعی جهان شر قایل بودند و در نتیجه محتملاً به اصل ثنویت، باور داشتند و این مورد دیگری است که در آن باورهای مغان مادی هم با دین پارسی و هم با آیین زرتشت ناسازگار است.
دروغ:گفتار هرودوت دربارهٔ نفرت و بیزاری ایرانیان نسبت به دروغ یادآور این پند داریوش است: «تو که روزی شاه خواهی شد، از دروغ بپرهیز، مردی که دروغزن است او را با شدیدترین سزاها کیفر ده.» اینکه این مطالب در بخش های متأخر اوستا نیز آمده است خود نشانهٔ اینست که این گونه معتقدات از ویژگی های و خصوصیات همیشگی و عمومی ایرانیان بوده است.
آئین کهن ایرانی: بی گمان در روایت هرودوت مراد از زئوس در هنگام گفتگو دربارهٔ خدای برین همان اهورامزداست. باید توجه داشت که این تنها یک مورد از موارد بی شماریست از گرایش و تمایل یونانیان و رومیان که می خواستند بر خدایان مردم بیگانه نام خدایان خود را بگذارند. اهورامزدا یکی از مهم ترین ایزدان آیین باستانی اوستایی است که در گات های زرتشت در درجهٔ اول اهمیت قرار گرفته است. ستایش این خدا هم از مذهب مزدیسنا در مفهوم اصطلاحی آن و هم از نوآئینی و دین آوری زرتشت باستانی تراست. در سخن هرودوت هیچ نشانی از شخص زرتشت نیست. خواننده هیچ یک از ویژگی های اساسی آئین اوستایی را در این جا نمی یابد به هوم و موقعیت مهم و اساسی آتش در برگزاری مراسم دینی زرتشتی هیچ اشاره ای نرفته است. به گفتهٔ هرودوت مغ در هنگام مراسم تاجی از اسپرغم ها بر سر می گذاشت این یک رسم ویژهٔ پارسی است و شاید از بومیان انیرانی و غیرآریایی فرا گرفته بودند، در صورتی که در مراسم پرستش اوستایی چنانکه هنوز در میان پارسیان هند رواج دارد موبد باید سر خود و هم چنین پایین چهره اش را بپوشاند تا دم او آتش را نیالاند. بدین ترتیب می توان تصور کرد دینی که هرودوت به ایرانیان نسبت داده است، آیین زرتشتی نبوده بلکه گونهٔ ابتدائی آئین کهن ایرانی است که براساس چندتاپرستی و ستایش نیروهای مینوی شدهٔ گیتی استوار بوده است. این کیش به باورهای ودایی بیشتر از آئین زرتشتی نزدیک است. دین ایرانی ای که هرودوت توصیف کرده است، با آئین اوستائی تنها در مورد عقایدی که بازماندهٔ باورهای دوران هندوایرانی است هم آهنگی دارد و برخی از این باورهای کهن را، باوجود دگرگونی و جابجایی های فراوان هنوز می توان در اوستا تشخیص داد.
باورها و عقایدی که هرودوت شرح می دهد به طور تقریبی به سال ۴۴۵ پیش از میلاد منطبق با پنجاه سال پس از مرگ داریوش بزرگ مربوط می شود. تصویری که هرودوت از دین پارس ها می دهد با آئین زرتشتی مغایرت دارد ولی در آئین اوستایی نیز نشانه هایی از عقاید و باورهایی را مشاهده می کنیم که زرتشت برای طرد آن ها کوشیده بود. این گونه باورها گو اینکه بعد به اوستا افزوده شده اند، از لحاظ منشأ و بنیاد تاریخی از زمان دین آوری زرتشت کهن ترند. بنابراین باید دید که آیا مطالب هرودوت با این گونه بقایای دین کهن ایرانیان سازگاری دارد یا نه؟
ساختن قربانگاه و معبد در نزد ایرانیان رسم نیست و برخلاف یونانیان ایشان معتقد نیستند که خدایان از جنس و ذات بشری باشند. زئوس (اهورامزدا) در آئین ایشان همان گنبد نیلگون است. رسم آنان اینست که بر بلندترین نقاط بالا رفته، در درگاه خدا به دعا می پردازند و قربانی می کنند. پارسیان برای خورشید، ماه، آتش، آب و باد قربانی ها می کنند و این عناصر معبودهای خاص ایشان می باشند که حکم پرستش آن ها از روزگاران پیش بر ایشان نازل شده است. فقط بعدها پرستش اورانیا یا افرودیت را از آشور ها و عرب ها آموختند. آفرودیت را آشورها، می لیتا و تازیان، آلیتا و ایرانیان مهر خوانند. آنان قربانگاهی برپا نمی کنند، آتشی نمی افروزند، شرابی نمی افشانند. در مراسم آنان از آوای نی خبری نیست یا گل یا نان جوین در کار نیست بلکه مغی که می خواهد قربانی کند، فدیه اش را در جای پاکیزه ای می آورد در حالیکه پوشاک سر او با تاج گل ها معمولاً گل اسپرغم تزئین شده است و ایزدی که فدیه برای اوست، به نام بر می خواند. رسم نیست که تنها برای خویشتن خیر و برکت بخواهند بلکه برای خوشبختی شاه و تمام اقوام ایرانی که خود نیز جزئی از آنان به شمار می روند، دعا کنند. حیوان قربانی شده را تکه تکه کرده می پزند و سپس پوششی از نرم ترین گیاهان به ویژه شبدر می گسترد و همهٔ گوشت قربانی را بر آن می نهد. قربانی دادن جایز نیست مگر این که یکی از مغان در مراسم حاضر باشد. در نزد ایرانیان آنچه انجامش حرام باشد، ذکرش نیز مکروه است و بدترین کارها دروغگویی است و پس از آن وام ستاندن، زیرا که می پندارند بیم و واهمه، مرد بدهکار را به دروغگویی وادار می سازد. مردهٔ یک ایرانی پیش از آنکه پرندگان یا جانوران آن را بدرد دفن نمی شود. میدانم که میان مغان این رسم هست چون آن ها آشکارا چنین کنند اما پارس ها نعش را با موم پوشانده سپس بخاک می سپارند. و اما مغان آن ها با دیگر مردمان و نیز با کاهنان مصری فرق بسیاری دارند. کاهنان مصر بنا به خویشکاری دینی خود از کشتن هر گونه جانداری جز در موارد قربانی سخت می پرهیزند ولی مغان همهٔ جانوران را جز سگ و آدم به دست خود می کشند و در کشت خرفستران و مارها و خزندگان و پرندگان سخت می کوشند و از یکدیگر پیش می جویند و وانمود می کنند که آن رسمی قدیمی است و به همین منوال نیز خواهدماند. و
استرابو در فاصلهٔ سال های ۶۳ قبل از میلاد تا ۱۹ پس از میلاد زندگی می کرده است. استرابو نیز مانند همهٔ مورخان یونانی بخش عمده ای از آگاهی های خود را از هرودوت اقتباس کرده است. استرابو آیین و مراسمی را که برگزار آن ها را در کاپادوسیه خود به چشم دیده است به شرح زیر در رسالهٔ جغرافیا بیان می کند