کلمه جو
صفحه اصلی

یشماق

فرهنگ فارسی

یاشماق

لغت نامه دهخدا

یشماق. [ ی َ ] ( ترکی ، اِ ) یاشماق. ( یادداشت مؤلف ): شربتی ، پارچه ای است بسیار نازک ( دلبند ) از آن یشماق سازند. ( دیوان نظام قاری ص 201 ). و رجوع به یاشماق شود.

گویش مازنی

/yashmaagh/ عرف آهتسه صحبت کردن عروس نزد اقوام شوهر که به مدت یکسال ادامه داشت

عرف آهتسه صحبت کردن عروس نزد اقوام شوهر که به مدت یکسال ادامه ...



کلمات دیگر: