مالی رفتاری کمی (انگلیسی: Quantitative behavioral finance) رشته ای است جدید که از متدلوژی ریاضی و آماری، به منظور درک سوگیری های رفتاری مرتبط با ارزش گذاری استفاده می کند. برخی تلاش های صورت گرفته در این زمینه با هدایت گونداز کاگینالپ (به انگلیسی: Gunduz Caginalp) (پروفسور ریاضیات و ویراستار مجله مالی رفتاری در طول سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴) و همکاری افرادی چون ورنون اسمیت، دیوید پورتر، دون بالنوویچ، ولادیمیرا لییوا، احمت دوران و مطالعات جف مدورا، ری استورم و دیگران، نشان از وجود اثرات رفتاری قابل توجهی بر روی سهام و صندوق های قابل معامله دارد.
تحقیقات را می توان در حوزه های ذیل گروه بندی نمود:
در طول نیمهٔ دوم قرن بیستم، تئوری متداول برای بازارهای مالی، فرضیه بازار کارا (EMH) بوده است که بیان می کند همهٔ اطلاعات عمومی، در قیمت های دارایی ها لحاظ شده است. هرگونه انحراف از این قیمت، به سرعت مورد استفادهٔ معامله کنندگان آگاهی که تلاش می کنند بازده خود را بهینه کنند، قرار می گیرد و در نتیجه به قیمت تعادلی صحیح باز می گردد. بدین ترتیب، عملاً، قیمت های بازار به گونه ای رفتار می کنند که گویی همهٔ معامله گرها با اطلاعات و منطق کامل، به دنبال حداکثرسازی منافع شخصی خود هستند.
در اواخر قرن بیستم، این تئوری، به چندین شیوه به چالش کشیده شد. اول اینکه، وقایع متعددی در بازارها رخ داده بود که فروض اساسی این تئوری را زیر سؤال می برد. در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷، شاخص متوسط داو جونز، ظرف یک روز، ۲۰٪ سقوط کرد، چنان که خیلی از سهام خرد، زیان های شدیدتری را هم متحمل شدند. گراف نوسانات بزرگ روزهای بعدی آن، شبیه آن چیزی بود که در کرش (به انگلیسی: crash) معروف ۱۹۲۹ رخ داده بود. کرش ۱۹۸۷، معمایی را ایجاد کرد و اقتصاددانانی که معتقد بودند چنین نوسانی نباید در عصری که اطلاعات و جریان سرمایه بسیار کاراتر از دهه ۱۹۲۰ است، رخ دهد، به چالش کشید.
تحقیقات را می توان در حوزه های ذیل گروه بندی نمود:
در طول نیمهٔ دوم قرن بیستم، تئوری متداول برای بازارهای مالی، فرضیه بازار کارا (EMH) بوده است که بیان می کند همهٔ اطلاعات عمومی، در قیمت های دارایی ها لحاظ شده است. هرگونه انحراف از این قیمت، به سرعت مورد استفادهٔ معامله کنندگان آگاهی که تلاش می کنند بازده خود را بهینه کنند، قرار می گیرد و در نتیجه به قیمت تعادلی صحیح باز می گردد. بدین ترتیب، عملاً، قیمت های بازار به گونه ای رفتار می کنند که گویی همهٔ معامله گرها با اطلاعات و منطق کامل، به دنبال حداکثرسازی منافع شخصی خود هستند.
در اواخر قرن بیستم، این تئوری، به چندین شیوه به چالش کشیده شد. اول اینکه، وقایع متعددی در بازارها رخ داده بود که فروض اساسی این تئوری را زیر سؤال می برد. در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷، شاخص متوسط داو جونز، ظرف یک روز، ۲۰٪ سقوط کرد، چنان که خیلی از سهام خرد، زیان های شدیدتری را هم متحمل شدند. گراف نوسانات بزرگ روزهای بعدی آن، شبیه آن چیزی بود که در کرش (به انگلیسی: crash) معروف ۱۹۲۹ رخ داده بود. کرش ۱۹۸۷، معمایی را ایجاد کرد و اقتصاددانانی که معتقد بودند چنین نوسانی نباید در عصری که اطلاعات و جریان سرمایه بسیار کاراتر از دهه ۱۹۲۰ است، رخ دهد، به چالش کشید.
wiki: مالی رفتاری کمی