کلمه جو
صفحه اصلی

مکحول

فرهنگ فارسی

سرمه کشیده
( اسم ) سرمه کشیده ( بچشم ) : [ قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول . ] ( حافظ . ۲٠۸ ) مکدر. ۱ - ( اسم ) تیره شده ۲ - ( صفت ) تیره تار مقابل صاف . ۳ - تنگدل غمگین : [ مکدر است دل آتش بخرقه خواهم زد بیا ببین که کرا میکند تماشایی . ] ( حافظ . ۳۵٠ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سرمه کشیده .

لغت نامه دهخدا

مکحول. [ م َ ] ( ع ص ) سرمه سا. ( غیاث ) ( آنندراج ). سرمه کشیده. ( ناظم الاطباء ). سرمه کرده. به سرمه کرده. سرمه کشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول.
سعدی.
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول.
حافظ.
|| آن که چشم او را میل کشیده باشند کوری را. میل کشیده. نابینا کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مکحول. [ م َ ] ( اِخ ) نام مولای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مکحول. [ م َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ شامی. رجوع به ابوعبداﷲ مکحول شود.

مکحول . [ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شامی . رجوع به ابوعبداﷲ مکحول شود.


مکحول . [ م َ ] (اِخ ) نام مولای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


مکحول . [ م َ ] (ع ص ) سرمه سا. (غیاث ) (آنندراج ). سرمه کشیده . (ناظم الاطباء). سرمه کرده . به سرمه کرده . سرمه کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول .

سعدی .


قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول .

حافظ.


|| آن که چشم او را میل کشیده باشند کوری را. میل کشیده . نابینا کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

سرمه کشیده.

پیشنهاد کاربران

چشم سرمه کشیده و مشکی


کلمات دیگر: