کلمه جو
صفحه اصلی

انگشته

فارسی به انگلیسی

finger, rake

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی چوبین چهار شاخه دارای دسته ای بلند که کشاورزان با آن خرمن کوفته را بباد دهند تا از کاه جدا گردد چهار شاخ افشون هسک .
برزیگری را گویند که صاحب ثروت بود و کارکنان بسیار داشته باشد ٠ سوداگر ٠ صاحب سرمایه ٠

لغت نامه دهخدا

انگشته. [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) انگشته و مذری و پنج انگشت ، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. ( لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 77 ). آلتی باشد از چوب مانند پنجه دست و دسته نیز دارد که برزیگران خرمن کوفته شده را بدان بباد دهند. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ). چهارشاخ. افشون. هسک. ( فرهنگ فارسی معین ). اوشین. ( ناظم الاطباء ) :
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشته او را نه عدد بود و نه مره.
رودکی.
از گواز وتش و انگشته بهمان [ و فلان ]
تا تبر زین و دبوسی ورکاب کمری.
کسایی ( از لغت فرس اسدی ).
|| انگشتوانه. ( آنندراج ). و رجوع به انگشتوانه شود.

انگشته. [ اَ گ َ / گ ِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) برزیگری را گویند که صاحب ثروت بود و کارکنان بسیار داشته باشد . || سوداگرصاحب سرمایه. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

انگشته. [ اَگ ُ ت ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش اشترینان شهرستان بروجرد با 331 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بادام و پنبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

انگشته . [ اَ گ َ / گ ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) برزیگری را گویند که صاحب ثروت بود و کارکنان بسیار داشته باشد . || سوداگرصاحب سرمایه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).


انگشته . [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) انگشته و مذری و پنج انگشت ، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 77). آلتی باشد از چوب مانند پنجه ٔ دست و دسته نیز دارد که برزیگران خرمن کوفته شده را بدان بباد دهند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا). چهارشاخ . افشون . هسک . (فرهنگ فارسی معین ). اوشین . (ناظم الاطباء) :
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشته ٔ او را نه عدد بود و نه مره .

رودکی .


از گواز وتش و انگشته ٔ بهمان [ و فلان ]
تا تبر زین و دبوسی ورکاب کمری .

کسایی (از لغت فرس اسدی ).


|| انگشتوانه . (آنندراج ). و رجوع به انگشتوانه شود.


فرهنگ عمید

وسیلۀ چوبی چهارشاخه با دستۀ بلند که برزگران با آن خرمن کوفته شده را به باد می دهند تا دانه از کاه جدا شود، چهارشاخ، افشون، هسک، هید، چک.

دانشنامه عمومی

انگشته می تواند به هر یک از موارد زیر اشاره کند:
اَنْگُشْته، به معنی چهارشاخ، افزاری دسته دار مانند پنجه انسان (یا جانور) به بزرگی پارو که خرمن کوبیده را بدان باد دهند تا کاه را از دان سوا نمایند.
اَنْگُشْته، دهی از بخش اشترینان شهرستان بروجرد در لرستان
اَنْگَشْت، اَنْگِشْت، اَنْگَشْته یا اَنْگِشْته، برزیگری که صاحب ثروت و سامان باشد و کارگران بسیار داشته باشد؛ سوداگر سرمایه مند


کلمات دیگر: