implement
انگاز
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
انگاز. [ اَ ]( اِ ) افزار پیشه وران. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). دست افزار. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . افزار. ( فرهنگ سروری ) :
او کمند انداخت ما را او کشید
ما بدست صانع انگاز آمدیم.
صنعت نو دارد و انگاز نو.
او کمند انداخت ما را او کشید
ما بدست صانع انگاز آمدیم.
مولوی ( از انجمن آرا )( از آنندراج ).
گرم درآگرم که آن گرم کارصنعت نو دارد و انگاز نو.
مولوی ( از فرهنگ سروری ).
فرهنگ عمید
ادات، آلت، افزار: او کمند انداخت و ما را برکشید / ما به دست صانع، انگاز آمدیم (مولوی۲: ۶۱۶ ).
کلمات دیگر: