کلمه جو
صفحه اصلی

مکیث

فرهنگ فارسی

درنگ کننده، صاحب وقر، باوقار
۱ - ( صفت ) مکث کننده درنگ کننده . ۲ - با وقار رزین . ۳ - مکث .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) درنگ کننده .

لغت نامه دهخدا

مکیث . [ م َ ] (از ع ،اِمص ) مکث و درنگ . (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مکث عربی به معنی درنگ کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- مکیث کردن ؛ مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).


مکیث. [ م َ] ( ع ص ) رجل مکیث ؛ مردی آهسته. ( مهذب الاسماء ). صاحب وقر و گران سنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرد باوقار و متین که شتاب نورزد. ج ، مُکَثاء. مکیثون : توضاء وضؤاً مکیثاً؛ ای بطیئاً متأنیاً غیر متسعجل. ( از اقرب الموارد ). || درنگ کننده. ( ناظم الاطباء ). مکث کننده. ( از اقرب الموارد ).

مکیث. [ م َ ] ( از ع ،اِمص ) مکث و درنگ. ( ناظم الاطباء ). تلفظ عامیانه مکث عربی به معنی درنگ کردن. ( حاشیه برهان چ معین ).
- مکیث کردن ؛ مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مکیث . [ م َ] (ع ص ) رجل مکیث ؛ مردی آهسته . (مهذب الاسماء). صاحب وقر و گران سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرد باوقار و متین که شتاب نورزد. ج ، مُکَثاء. مکیثون : توضاء وضؤاً مکیثاً؛ ای بطیئاً متأنیاً غیر متسعجل . (از اقرب الموارد). || درنگ کننده . (ناظم الاطباء). مکث کننده . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: