کلمه جو
صفحه اصلی

اهوار

لغت نامه دهخدا

اهوار. [ اَهَْ ] (ص ) حیران و واله و شیفته . (برهان ) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). حیران و شیفته . (انجمن آرا). واله و حیران . (شعوری ) :
در راه خدا مگو که رهوار بماند
بگذشت و ازو بس در شهوار بماند
حق جو حق دید خلق حیران ماندند
شط رفت ببحرخویش و اهوار بماند.

(از شعوری ).



اهوار. [ اَهَْ ] ( ص ) حیران و واله و شیفته. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حیران و شیفته. ( انجمن آرا ). واله و حیران. ( شعوری ) :
در راه خدا مگو که رهوار بماند
بگذشت و ازو بس در شهوار بماند
حق جو حق دید خلق حیران ماندند
شط رفت ببحرخویش و اهوار بماند.
( از شعوری ).

اهوار. [ اَهَْ ] ( ع اِ ) ج ِ هَور، دریای خرد که بریزش آب بیشه ها و مانندآن فراخ گردد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

اهوار. [ اَهَْ ] (ع اِ) ج ِ هَور، دریای خرد که بریزش آب بیشه ها و مانندآن فراخ گردد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. حیران.
۲. واله، شیفته.


کلمات دیگر: