( آنگهی ) ۱ - آن زمان آن وقت . ۲ - پس سپس بعد.
انگهی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آنگهی ) آنگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) آن زمان. آن وقت. در آن حال :
بهرام ، آنگهی که بخشم افتی
بر گاه اورمزد دُرافشانی.
بجان خواستند آنگهی زینهار.
که داد و دهش گیرد آرامجوی.
به نزدیک فرزند گردنفراز.
بخواند آنگهی زرگر دند را
ز همسایگانان تنی چند را.
ز دریا برآورد و هامون نواخت
بجوی آنگهی آب را راه کرد
به فرّ کئی رنج کوتاه کرد.
بر اندازه باید که رانی سخُن.
مر این گفته رابشنو و کار بند.
آنگهی غرقه کُنَدْشان و نگون گرداند.
کاوّل علاج واجب بیمار احتماست
خود نفی باطل اوّل لفظ شهادت است
کاوّل اعوذ وآنگهی الحمد و والضحی است.
بهرام ، آنگهی که بخشم افتی
بر گاه اورمزد دُرافشانی.
دقیقی.
کشیدندشان خسته و بسته زاربجان خواستند آنگهی زینهار.
فردوسی.
سوی زال کرد آنگهی سام روی که داد و دهش گیرد آرامجوی.
فردوسی.
نبشت آنگهی پاسخ نامه بازبه نزدیک فرزند گردنفراز.
فردوسی.
|| پس. سپس. بعد. بعد از آن : بخواند آنگهی زرگر دند را
ز همسایگانان تنی چند را.
ابوشکور.
چو این کرده شد چاره آب ساخت ز دریا برآورد و هامون نواخت
بجوی آنگهی آب را راه کرد
به فرّ کئی رنج کوتاه کرد.
فردوسی.
بزال آنگهی گفت تندی مکن بر اندازه باید که رانی سخُن.
فردوسی.
بطوس آنگهی گفت کای هوشمندمر این گفته رابشنو و کار بند.
فردوسی.
قوم فرعون همه رادر تک دریا راندآنگهی غرقه کُنَدْشان و نگون گرداند.
منوچهری.
ترک بدی مقدمه فعل نیکی است کاوّل علاج واجب بیمار احتماست
خود نفی باطل اوّل لفظ شهادت است
کاوّل اعوذ وآنگهی الحمد و والضحی است.
کمال اسماعیل.
- وانگهی ؛بعلاوه. از این گذشته.فرهنگ عمید
( آنگهی ) ۱. آن وقت، آن زمان.
۲. بعد، سپس.
۲. بعد، سپس.
کلمات دیگر: