کلمه جو
صفحه اصلی

مکانیسم


مترادف مکانیسم : سازوکار، نظام، شیوه کار، ساختار

برابر پارسی : ساز و کار

فارسی به انگلیسی

mechanism

مترادف و متضاد

۱. سازوکار
۲. نظام
۳. شیوهکار، ساختار


سازوکار


نظام


شیوه‌کار، ساختار


فرهنگ فارسی

طرزساختمان چیزی، ترکیب چیزی
( اسم ) ۱ - تاثیرات متقابل اجزای دستگاهی که برای منظور و غرض خاصی بکار افتاده است . ۲ - مجموعه آلات برای تولید حرکت در یک دستگاه : [ مکانیسم ساعت ] .

فرهنگ معین

(مِ ) [ فر. ] ۱ - ترکیب و ساختمان چیزی . ۲ - توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد یک پدیده ، ساز و کار. (فره ).

لغت نامه دهخدا

مکانیسم. [ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) آمیختگی و هم آیی اعضا و ابزار دستگاهی که برای منظور و غرض خاصی تنظیم شده است ، چنانکه مکانیسم بدن انسان یا مکانیسم یک تفنگ. || در فلسفه به نظری اطلاق شود که حیات را به مجموعه اعضایی که مانند ماشین کار کند نسبت دهند: مکانیسم دکارت.

فرهنگ عمید

طرز کار اجزای مختلف یک دستگاه یا سیستم.

دانشنامه آزاد فارسی

مِکانیسم (mechanism)
در فلسفه، دستگاهی با اجزای همساز و همکار، همچون ماشین. مکانیست ها بر این باورند که همۀ پدیده های طبیعی قابل توضیح مکانیکی اند و نیازی به غایتمندی(برنامه و هدف) ندارند. در فلسفۀ سیاسی، مکانیست ها (از جمله اندیشمندان انگلیسی تامس هابز، جان لاک، جرمی بِنتام، و جان استوارت میل) دولترا کمابیش برابر حاصل جمع اشخاص تشکیل دهندۀ آن می دانند و برای آن هویت مستقل قائل نیستند. نقطۀ مقابل این نظر ارگانیسیسماست.

پیشنهاد کاربران

به مکانیزم بنگرید.

کل علت ومعلولهای منتهی به پدایش یک چیز

عمل کرد

روش کار

روش ، شیوه ، سازوکار ، ساختار ، کارکرد ، شبوه انجام ، چگونگی


کلمات دیگر: