کلمه جو
صفحه اصلی

زنده بودن

فارسی به انگلیسی

live

فارسی به عربی

بشکل مباشر

مترادف و متضاد

live (فعل)
زیستن، سکون کردن، منزل کردن، زندگی کردن، زنده بودن

فرهنگ فارسی

بسیار درخشان و شاد و مشعشع‌ بودن رنگ متـ . رنگ‌زندگی


فرهنگستان زبان و ادب

{vividness} [مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] بسیار درخشان و شاد و مشعشع بودن رنگ متـ . رنگ زندگی

پیشنهاد کاربران

سر به تن بودن ( گویش تهرانی )


کلمات دیگر: