کلمه جو
صفحه اصلی

زیبا کردن

فارسی به انگلیسی

beautify, lard

فارسی به عربی

زین , عریس
جمل

زين , عريس


مترادف و متضاد

adorn (فعل)
اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، ارایش دادن، زینت دادن، مزین ساختن، با زر و زیور اراستن

beautify (فعل)
زیبا کردن، ارایش دادن، قشنگ شدن

embellish (فعل)
زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستن

smarten up (فعل)
زیبا کردن

groom (فعل)
اراستن، زیبا کردن، تیمار کردن، داماد شدن

titivate (فعل)
اراستن، زیبا کردن، زیبا شدن

فرهنگ فارسی

نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن

لغت نامه دهخدا

زیبا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیکو و جمیل و آراسته و مطلوب کردن :
ور ز دیده آب بارد بر رخ من گو ببار
نوبهاران آب باران باغ را زیبا کند.
منوچهری.
|| در بیت زیر ظاهراً بمعنی تمام و یکسره کردن آمده است :
هرکه او مجروح گردد یک ره از نیش پلنگ
موش گرد آید بر او تا کار او زیبا کند.
منوچهری.


کلمات دیگر: