اشتغل , مرة
دایر بودن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
قطع کردن، عمل کردن، بکار انداختن، اداره کردن، گرداندن، راه انداختن، بفعالیت واداشتن، بهره برداری کردن، دایر بودن، عمل جراحی کردن
اداره کردن، نشان دادن، ادامه دادن، راندن، جاری شدن، دویدن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، دوام یافتن، پوییدن
پیشنهاد کاربران
پابرجا یا تشکیل
بازمیشود. شروع میشود. راه می افتد
کلمات دیگر: