کلمه جو
صفحه اصلی

ردیف کردن

فارسی به انگلیسی

align, articulate, bank, dispose, range, rank, string

فارسی به عربی

اصطف

مترادف و متضاد

align (فعل)
هم تراز کردن، ردیف کردن، به صف کردن، در وصف امدن، در یک ردیف قرار گرفتن

row (فعل)
ردیف کردن، راندن، قرار دادن، پارو زدن، بخط کردن

tier (فعل)
ردیف کردن، ردیف شدن

پیشنهاد کاربران

در پی هم آوردن/ نوشتن/ قراردادن
لیست کردن
زیر هم نوشتن
فهرست کردن


کلمات دیگر: